جنبش سندیکایی ما، و متکی به طبقه کارگر ،از بین نخواهد رفت! آینده هر قدر هم برای ما دشوار، راه ما هر قدر هم سخت و دشوار، تلفات هر قدر سنگین، فداکاریها و از خود گذشتگیها هر قدر جانکاه باشد، یک چیز مسلم است: طبقه کارگر و سندیکاهای کارگری از بین نخواهند رفت! این حقیقت بیچون و چرا را تاریخ بر کسانی که کمر به نابودی سندیکالیست ها و جنبش کارگری بسته اند ثابت کرده است.
با این نگاه و این آگاهی همچنان به سیاست خود در دفاع از حقوق جنبش کارگری درعرصه اجتماعی و حقوق کارگری و مدنی خود ادامه خواهیم داد. من معتقدم که ما در قدرت حاکمه بر سر تصمیم گیری برای مسایل جامعه حضور داریم و حضور معنوی ماست که رقیب را مجبور می کند برای درهم شکستن ما از خشن ترین شکل برخورد استفاده کند.از براه انداختن موج تبلیغات رسانه ای و مطبوعاتی علیه آرمانهای کارگری تا تهدید، اخراج، زندانی کردن کوشندگان کارگری. سرمایه داری به خوبی می داند که نتوانسته ما را در این سالها منزوی و از صحنه جامعه حذف کند. دلیلش هم اینکه ایدولوگ هایش نظیر موسی غنی نژاد اعتراف می کنند که اندیشه های کارگری هنوز در عمق اندیشه های جامعه حضور دارند.
بارها از من پرسیده اند که قدرت را چگونه میفهمید؟
من فکر نمی کنم که قدرت مثلا در داشتن چند نماینده در مجلس یا چند وزیر در کابینه است؟ میتوان در کابینه هم حضور داشت اما در قدرت نبود مانند بسیاری از سندیکاهای کارگری اروپایی که دهها شهردار و گاه حتی استاندار و وزیر دارند ولی معنایش شرکت درحاکمیت و دردست داشتن قدرت نیست. برعکس میشود وزیر و وکیل نداشت و در خیابانها مضروب هم شد اما درقدرت سهیم بود. این وضع جنبش کارگری تا حدودی در سالهای 1330 و 31 و بویژه در سال 1358 بود. سندیکاهای کارگری به همان اندازه که قدرت را در تفنگ نمی بیند، آن را در داشتن وزیر و وکیل نیز نمی داند. قدرت واقعی در ذهن تودههای مردم، در اندیشههایی است که مردم به آن اعتقاد دارند. در آرمانی است که آنان برایش مبارزه میکنند. این اندیشه است که وقتی عموم مردم را فرا میگیرد به نیروی مادی تبدیل میشود. قدرت بطور عمده یعنی این نیروی مادی. نیرویی که در شبکه پیچیدهای از ابزارها و نهادها متجلی میشود که به این یا آن شکل بازتاب می یابد. بسته به نحوه شکلگیری این نیروی مادی، یعنی بسته به آنکه اندیشههای مردم چه باشد و چه سمتی داشته باشد و این اندیشهها آنان را تا چه اندازه به عمل، به مبارزه، به جنبش فرا خواند یا برعکس آنان را به تسلیم، به سازش و به انفعال بکشاند، مناسبات قدرت در جامعه تغییر میکند. مبارزه برای قدرت یعنی در درجه اول مبارزه برای تاثیر گذاشتن بر روی اندیشه مردم و از این طریق تاثیر بر روی نهادها و متقابلا مبارزه برای استفاده از نهادها برای تاثیر گذاشتن بر روی اندیشه مردم. شناخت مردم جامعه امان از این جهت مهم است که بتوان از این طریق بر ذهن مردم، بر اندیشه مردم در سمت برنامهها و خواستهای سندیکاهای کارگری اثر گذاشت. زمانی که سندیکاهای کارگری آرمان های خود را در جامعه منتشر و گسترش می دهد و از فضای اندکی که بر حاکمان تحمیل کرده استفاده می کنند و مردم با اندیشه های کارگری ما احساس همبستگی می کنند و حاکمان مجبور می شوند برای متوقف کردن ما تفرقه ، وتهدید و زندانی کردن عناصر موثر جنبش را دردستور کارخود قراردهند ، ما باید به قدرت خود امیدوار تر شویم و کوشش مان را چند برابر کنیم.
البته سرمایه داری بیکار نمی نشیند واز طریق مطبوعات و تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و دیگر سکوهای تبلیغی از جمله پول به مبارزه با ما برمی خیزد.
هنرکوشندگان کارگری این است که موضوع هشت ساعت کار،ثمره وجودی بازنشستگی، دستمزدی عادلانه و همچنین فساد های سرمایه داری را به میان کارگران ببرد. آنچه از همه چیز واجب تر است موضوع اتحاد ماست و نیروی کارگری که می تواند و باید در حمایت از ما سازماندهی شده و در پشت سرما عرض اندام کند.
این نگرش ویژه نسبت به مسئله قدرت و تحولات شاخص در جامعه، برتری ما نسبت به دیگر نیروهای سیاسی است. کوشندگان کارگری و بخصوص سندیکالیست ها در سراسر جهان قدرت را این میفهمند که اندیشه آنان، آرمانهای آنان به اندیشه و خواست مردم تبدیل شود. این که این اندیشهها زمانی که پخته و رسیده شد و به خواست تودههای میلیونی تبدیل شد چه کسی میوه چین آن شود، چه کسی آن را اجرا کند یا بنام خود تمام کند مسئلهای است که امروز با تلاش ما درآینده نتیجه اش مشخص می شود. هرچه ما تاثیر و نفوذ کلاممان وشخصیت رفتاریمان پهنه بیشتری در جامعه را تحت تاثیر قرار دهد فردا می تواند قدرت ازآن ما باشد. تمام اصلاحاتی که درکشورهای سرمایهداری پیشرفته صورت گرفته،محدود شدن ساعات کار، تعطیلی آخر هفته و سالانه با دستمزد، گسترش بهداشت و بهبود وضع مسکن و … تاریخ همه اینها را که بنگریم میبینیم که اینها با مبارزات طبقه کارگر بدست آمده و به حاکمان تحمیل گردیده و اجتناب ناپذیر شده است.
امروز دشمنان طبقه کارگرایران و جنبش کارگری و سندیکایی در قالب مرسدس بنز و پژو و شرکت های نفتی آمریکایی و انگلیسی به میدان خواهند آمد. دشمن با تمام قوای خود چه سی وپنج سال پیش و چه امروز، میخواهد جنبش کارگری را در ایران نابود کند، فقط از کارگران سندیکایی و رهبرانش و چند هزار عضوش نمیترسد.آنها ازمجموع جنبش آزادی خواهی و تاثیر معنوی مبارزات کارگری در جامعه ایران ترسیده و آرمان های عدالت جویانه کارگری را میخواهند سرکوب کنند.سرکوب کردن جنبش سندیکایی که سازماندهی ترین بخش جنبش کارگری است ، خاکریز اول برای سرکوب های بعدی و غارت ثروت طبقه کارگر و مردم ایران است.
آنچه ما را در مقابل این سرکوب پابرجا نگاه خواهد داشت ، تلاش برای گسترده تر شدن هرچه بیشتر اندیشه هایمان و رسوخ در زیرین ترین لایه های جامعه و اتحاد سازماندهی شده امان در مقابل دشمن است. متحد شویم.
مازیار گیلانی نژاد عضو سندیکای کارگران فلزکارمکانیک