رویدادهای اخیر میهنمان آنچنان غم انگیز و دردآور است که نگارش را سخت می کند. ماجرا ساده است. دختر جوانی در مرکز ارشاد می میرد و کشور دچار ناآرامی می گردد. این جنبش به حمایت خلق ها از همدیگر منجر شد و دختر جانباخته کرد نماد همه خلق ها برای اعتراض گردید. از بلوچستان تا آذربایجان و خراسان و اهواز. این خلاصه رویداد است اما گفتمان غالب اعتراضات مردمی پیامی روشن داشت: دیگر چنین روشی برای زمامداری نتیجه بخش نیست و حکومت نیز دیگر توان ایستادن در مقابل خواست مردم را ندارد.
انبوه مطالبات ٤٠ ساله اخیر و ندادن پاسخی به این مطالبات و فقیرتر شدن هر روزه مردم با سیاست های نئولیبرالیستی بذر توفانی است که کاشته شده است. باز گذاشتن دست غارتگران، رانتخوران، قانون شکنان و عدم پاسخ مناسب مسوولین به بی قانونی در جامعه، جامعه را به امروز رسانده است.
برخلاف بخشی از مخالفین که در خارج از کشور قرار دارند و می خواهند این جنبش را زنانه کنند، این جنبش زنانه نیست و اصلی ترین شعارها در مورد آزادی است. به ویژه شعارها اصلن نشانی از خواستن رژیم سلطنتی و یا یک رژیم شبه مذهبی دیگر هم ندارد. در اعتراضات اخیر هرچند طبقه متوسط بود که به میدان آمد اما همه طبقات کشور را تحت تاثیر قرار داده است و کم کم محلات فقیر را نیز در برگرفته است.
تمایز این جنبش با جنبش های ٩٦ و ٩٨ ، تغییر کیفیت و کمیت و شیوه سازماندهی و افراد شرکت کننده در آن است. این جنبش برخلاف جنبش ٩٦ و ٩٨ بر بستر معیشتی شکل نگرفت. هرچند که پتانسیل نهفته در آن اعتراض به سختی گذران زندگی می باشد، اما بر بستر آزادیخواهی جریان دارد و توانست تقریبن همه کشور را درنوردد. آزادی، اصلی ترین خواست معترضین است که هنوز هم ادامه دارد. کمیت آن در روزهای اول زنان را پوشش داد اما به تدریج مردان جوان و به ویژه دهه ٨٠ ها را به میدان آورده است. فرمانده سپاه قدس گیلان عبداله پور در مصاحبه با خبرگزاری فارس می گوید:« غالب کسانی که در اعتراضات بودند نسل جدید بودند طوری که اکثر افراد بازداشت شده در آشوب های سال ٩٦ و ٩٨ حضور نداشتند و حتا جزو اراذل و اوباش شناسنامه دار نبودند» یعنی نسلی جدید که در دامان نسل دهه ٤٠ و دهه ٨٠ پرورش یافته اند به میدان آمده و شیوه سازماندهی آنان توسط فضای مجازی به گونه ای بود که ارتش سایبری کشور هم جا ماند. البته آوردن کلمه اوباش در این مصاحبه بیشتر برای لوث کردن جنبش بکار برده شد وگرنه همگان می دانند اوباش همیشه عصای دست رژیم های سرکوب گرند و در جنبش آزادیخواهی از مشروطیت تاکنون همیشه نقش بازدارنده را داشته اند، که می توان به کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و جنبش ٨٨ و ٩٨ اشاره کرد. باید در نظر داشت که اوباش نیروی ذخیره داعش در افغانستان و عراق بوده و در صورت ضعف تشکیلاتی جنبش کنونی، این نیروی ذخیره که از کشتن و چپاول ترسی ندارد در خدمت نیروهای ارتجاعی از سلطنت طلبان تا نیروهای شبه مذهبی خارج از کشور قرار گرفته و کشور مورد تهدید تجزیه قرار خواهد داد. آمدن اوباش به میدان، پاسخ ندادن به مطالبات انسانی مردمی است که خواهان آزادی، گفتگو، بهتر شدن وضعیت معیشتی مردم، جلوگیری از رانت و اختلاس های هر روزه است.
تمامی تلاش بنگاه های اطلاع رسانی از بی بی سی، وی او ای، اینترنشنال گرفته تا اراذل و اوباش نفوذی در جنبش، تلاش کردند این جنبش را سرکردگی کنند اما ناکام ماندند. البته نمی توان ماموران پوششی رادیوهای بیگانه را در تظاهرات برای رصد جنبش و ارسال خبر نادیده گرفت.
تجربه انقلاب ٥٧ به ما می آموزد که مراقب منحرف کنندگان جنبش باشیم. هنوز از یادمان نرفته است که سینما رکس آبادان برای انحراف جنبش آتش زده شد، مشروب فروشی ها به دست اوباش ویران شد، بانک ها به دست ساواکی های نفوذ کرده در میان مردم غارت شد. به جای شعار آزادی و عدالت، شعارهای بی محتوا و مبهم مطرح شد پس باید هوشیار بود.
تلاشی که ما در لهستان با همکاری لخ والسا و انقلاب های نارنجی دهه گذشته تجربه کرده بودیم و در سالهای اخیر با شکست روبرو شده است، امروز دوباره در کشور ما تمرین می شود. در این شکل از نفوذ، اوباش سازماندهی شده از سوی مافیا اگر مطالبه برداشتن روسری است آنان به زنان محجبه حمله کرده و یا قرآن می سوزانند و یا مساجد را به آتش می کشانند و حتا از برهنه شدن زنان در خیابان های تهران حمایت کرده فیلم هایی برای سرکوب جنبش تهیه می کنند. در این میان تلاش می کنند از نوجوانان بی تجربه در هر دو سوی ماجرا سواستفاده کنند برخی را در این سو تحریک کنند تا به جماعت منحرف کننده جنبش بپیوندند و جمعی را نیز کاسکت به سر برای سرکوب همین نوجوانان به خیابان بیاورند. لیدرهای اوباش سازماندهی شده که از روز سوم اعتراضات به میدان آمدند قرار بود خوراک لازم را برای سرکوب تهیه کنند و جنبش را به انحراف ببرند. همه می دانند که مردم عادی نه تفنگ ساچمه ای دارند و نه به دنبال تخریب هستند بلکه این کار اوباش است.
بی سر بودن جنبش هم نقطه مثبت و هم نقطه منفی آن به شمار می رود. اما بی سر بودن جنبش آن را از یک دورنمای برنامه ریزی شده و متشکل محروم کرده و مردم با فرسایشی شدن و زمان بردن اعتراضات خسته شده به خانه ها برمی گردند. هرچند که در کردستان و بلوچستان به دلیل حضور نیروهای سیاسی با هر بینشی چه مثبت و چه منفی، اعتراضات برنامه ریزی شده تر، گردید که متاسفانه با شورایی نشدن این جنبش و به محاق رفتن خردجمعی، سرکوب به بیرون از مرزها نیز راه یافت.
حضور دانشجویان و پیوستن آنان به جنبش کمی از این بی سر بودن جنبش را پوشش داد اما مختص کردن اعتراضات به محیط دانشگاه دسترسی مردم و پیوستن آنان را به همدیگر محدود کرده و جنبش را در دانشگاه محبوس می کند. هر چند که آبان در راه است و ١٦ آذر نزدیک و این دو می تواند جنبش زیر خاکستر را توسط شبکه سراسری دانشجویی شعله ور کند. هر چند با آمدن دانش آموزان به میدان تغییر در کمیت و کیفیت جنبش رخ داده است اما هنوز جنبش کارگری آمادگی پیوستن به این اعتراضات را ندارد.
موضوعی که شاید کمتر به آن پرداخته شده است همدلی نیروی پلیس است که از دو سال پیش کنشگران بازنشستگان آن را تجربه کرده اند، می باشد. اینکه چرا گارد ویژه، نیروهای شبه نظامی، و حتا اوباش به جای نیروی انتظامی به میدان فرستاده شد موضوعی است که باید به آن موشکافانه نگاه کرد.
آنچه به مردم ایران مربوط است ایجاد فضایی برای گفتگو و همدلی برای عقب راندن تفکری که حیات خود را در رانت و چپاول می بیند و برای آن محمل هایی انحرافی چون حجاب را تدارک می بیند و خشونت را چاشنی آن می کند، است. سندیکاهای کارگری، بازنشستگان، فرهنگیان، پرستاران، کارگران پروژه ای برای بهبودی وضعیت معیشتی و همچنین داشتن تشکل مستقل از دولت سالهاست که به میدان آمده اند و در شش ماه اخیر نشان دادند که به قانون گریزی لگام می زنند.
همانطوری که در اعلامیه سال ٩٨ اعلام کردیم دوره چرخش اعتراضات به دوسال رسیده است و اگر در این سالها اعتراضی نبود به دلیل همه گیری کرونا بود وگرنه اعتراضات با هر محملی به یک اعتراض سراسری تبدیل خواهد شد و این قافله اعتراضات تا زمان به مطلوب نرسیدن خواسته ها و حل مشکلات اساسی مردم باز نخواهد ایستاد و نمی توان با زبان دیروز به خواسته های امروزی پاسخ داد.
سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران
١٧ مهرماه ١٤٠١