یکی از خواسته های مردم از زمان کودتای ٢٨ مرداد و به ویژه در طول تظاهرات مردم در سالهای ٥٦ و ٥٧ انحلال ساواک بود. ساواک در خصوصی ترین مسایل مردم کنجکاوی و پرونده سازی می کرد. شایع بود که از هر سه نفر یکی برای ساواک کار می کند. قتل و شکنجه سیاسیون و کوشندگان کارگری امری عادی و هر کسی مخالفتی با شرایط جامعه و یا کارکرد حاکمیت داشت با دستگاه شکنجه گر ساواک روبرو می شد. سرودن شعر و خواندن ترانه «بوی گندم» برای اسفندیار منفردزاده آهنگساز معروف و باقی عوامل بازداشت و شکنجه به همراه داشت. آذر شیوا بازیگر به دلیل لخت نشدن در مقابل دوربین کارگردانی که حامی اش ساواک بود ممنوع الکار گردید. حتا حاضر نشدن در مراسم تولد شاه و ولیعهد و یا جشن نگرفتن آن توسط نهادها و سازمان های دولتی و غیردولتی همچون سندیکاها، عقوبتی دردناک داشت.
در دوران شاه تنها سندیکاهای کفاش، خیاط، بافنده سوزنی، فلزکارمکانیک هیچگاه تن به جشن گرفتن اینگونه مراسم در سندیکاهای خود نشدند و بارها دبیران این سندیکاها در خانه های امن ساواک با توهین و ضرب و شتم روبرو شدند.
انحلال ساواک و دستگاهی که آدمکشی و شکنجه افراد را در پرونده خود داشت خواستی ملی و انسانی بود که محقق شد. انقلابیون از هر نحله فکری در سالهای قبل از انقلاب خواهان دستگاهی برای امنیت ملی در جهت منافع آحاد مردم بودند. هیچ فردی نمی تواند در دوران کنونی خواستار حذف دستگاه امنیتی باشد ولی چارچوب این دستگاه امنیتی نباید خارج از چارچوب منافع ملی و حمایت از افراد جامعه باشد.
انتقاد و منتقد نباید زیر تیغ قانون شکنی دستگاه امنیتی برود. کوشندگان مدنی و دگراندیشانی که چون دستگاه حاکمیت فکر نمی کنند، نمی بایست طعم تلخ قانون شکنی را از دستگاهی که می بایست امنیت مردم را تامین کند، بچشند. از دیدگاه ساواک خواندن کتاب، شعر، تاتر، موسیقی، نقاشی، مطبوعات، اندیشه و حتا گفتگو باید تابع مطلق سیاست حاکمه شاه می بود.
هیچکس حتا در خانه اش جرات انتقاد از حاکمیت را نداشت. هیچکس نمی توانست شاه را جز با نام رسمی «شاهنشاه آریامهر» خطاب کند. در مراسم رسمی و بویژه نظامی او را «خدایگان» می خواندند و نامیدن «شاه» کمترین عقوبتش سیلی و لگد و توهین از پاسگاه تا ساواک را در پی داشت. خواندن یک رمان سیاسی ١٥ سال زندان به همراه تجاوز و شکنجه های روحی و جسمی به همراه داشت. احترام نگذاشتن به عکس شاه منجر به مجازات و انفصال از کار می شد. این مواردی که گفتم مختص مردم عادی نبود و حتا سناتورهای شاه و درباریان را نیز شامل می شد. کما اینکه در فیلمی که در فضای مجازی منتشر شده است گفتار فرح همسر شاه در یک جلسه رسمی که به مذاق محمدرضا خوش نیامد با توهین از سوی او روبرو گردید. وای به حال مردم عادی.
تنها ساواک نبود که عامل زجرکشی مردم بود، هر پاسبانی می توانست جلوی شما را بگیرد و اگر آنچه می خواست را انجام نمی دادید همانجا در خیابان خدمتتان می رسید و اگر پایتان به پاسگاه و دستگاه قضایی می رسید هیچکس را یارای کمک به شما نبود. احکام نه در دستگاه قضا بلکه از سوی مامورین ساواک و حتا شاه صادر می شد.
در دوران شاه همه چیز تابعی از ساواک بود و لاغیر. ساواک بالاتر از از هر ارگانی بود و نظراتش لازم الاجرا برای همه به جز شاه.
مطبوعات و کتاب به شدت سانسور می شد. هیچ کس حق انتقاد حتا از شهردار تهران در رسانه ها را نداشت. به جز بخش فرهنگی که از سوی تعدادی از روشنفکران مردمی منتشر می شد و ساواک هم سواد آن را نداشت که در این حوزه ورود کند، مطلب قابل استفاده ای در روزنامه ها پیدا نمی شد.
ساواک حتا کافه ها و عشرتکده های خصوصی و عمومی را زیر نظر داشت تا مبادا کسی در حین مستی و شهوت علیه شاه حرف بزند.
حذف ساواک و انتشار اسامی مامورین آن به خواست مردم در انقلاب منجر شد. حذف ساواک از پهنه سیاسی و امنیتی به معنای آزادی بیان و مطبوعات و اندیشه بود. حذف ساواک به معنای داشتن امنیتی برای مردم و اعتلای کشور در زمینه های سیاسی و فرهنگی بود. حذف ساواک یعنی آزادی انتقاد، یعنی رشد و پیشرفت و افشای دو رویان و دزدها و زدودن آنها از جامعه. حذف ساواک یعنی داشتن امنیت پس از انتقاد.
سانسوری که ساواک اعمال می کرد اطلاع رسانی و آگاهی بخشی را مسدود کرده بود به همین خاطر سندیکاهای کارگری از ١٨ شهریور٥٧، روز بعد از ١٧ شهریور خونین خواستار لغو سانسور بودند و هستند.
مازیارگیلانی نژاد ٣٠ بهمن ١٤٠٠