من مسافر شب پیما،
چون تندیسی فسردم.
ایستادم، خم شدم، نشستم،
خفتم، جان دادم، خاک شدم،
بادم افشاند.
و به دست چرخش جاوید سپرد،
تا به لبخند پیروزی تو بنگرم،
ای نبیره من!
جواد نوشین، کارگر پیشکسوت و از اعضای پیشین شورای متحده مرکزی( ١٣٢٧ تا ١٣٣٢) و همراه و همکار سندیکای کارگران حریربافی چالوس شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و عاشق طبقه کارگر به مسافرتی ابدی رفت.
او در تمامی سالهای عمرش نیکخواهی و بهروزی برای زحمتکشان را در سرلوحه زندگی داشت و برای این امر تلاش کرد. خاطرات او از سالهای مبارزه با خوانین و مرتجعین ضد کارگری در چالوس زینت بخش جمع های کارگری بود. او اعتقاد داشت:« باید کارگران آگاه شوند و بخواهند که زندگیشان تغییر کند تا تحولی صورت گیرد. تغییر در جامعه حتمی است و سندیکاها عنصر سرعت بخشی به این تغییر هستند. باید در تمامی لحظات عمر تلاش کرد و فرهنگ سازی نمود با ایجاد سندیکاها، با گفتن شعر، با گفتن تجربیات تلخ مبارزات کارگری، با نوشتن و با هر ابزاری که بتوان جامعه را به سوی نو شدن برد»
از جواد نوشین کتاب های ستارگان درخشان، رنگین افق، اشک شب تارم، رویدادها، جنگل برای همه، ماهیان خزر، کشت برنج در ایران، زیر نم نم باران، شکوفه های گل سرخ، پرواز در بهار برای ما به ارمغان مانده است.
سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران غم از دست دادن چنین یگانه ای را به خانواده و زحمتکشان چالوس تسلیت گفته و با شعری از سروده هایش یادش را گرامی میداریم:
نگاه دوری در میان راه شکست
دل از کرانه دریا به کوی تو دل بست
ز بیم باد که خیزابه را تکان می داد
صدای رشته مهر تو در زمانه گسست. (از کتاب ستارگان درخشان)
سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران
٢٩ آبان ١٤٠٠