در آستان اطلسین سحرگاه،
من مسافر شب پیما،
چون تندیسی فسردم.
ایستادم، خم شدم، نشستم،
خفتم، جان دادم، خاک شدم،
بادم افشاند.
و به دست چرخش جاوید سپرد،
تا به لبخند پیروزی تو بنگرم،
ای نبیره من!
علیرضا جباری نویسنده، شاعر و مترجم نام آشنا و عاشق طبقه کارگر قلب پرشورش امروز باز ایستاد. انسانی مهربان، دوستدار عدالت اجتماعی و آزادیخواهی مصمم و با لبخندی همیشگی که به پیروزی انسانیت باور داشت.
در تعاملی که با سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران داشت از آنچه در توانش بود کوتاهی نکرد از دادن کتاب های سودمندش با تخفیف های باورنکردنی تا هدیه کتاب هایی که به درد کوشندگان کارگری می خورد. او در یک کلام عاشق طبقه خود بود و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نبود. شعرش، کتاب هایش و زندگیش همگی در خدمت رنجبران و نشان دهنده راهی بود برای زحمتکشان. او نیز همچون دیگر عاشق طبقه کارگر دکتر فریبرز رییس دانا پرچمی بود برای آرمان های کارگری.
او هماره زنده است و لبخند گرمش انرژی بخش پیکارگران آرمان های کارگری.
با خانواده و دوستانش همدردیم و به کانون نویسندگان ایران از دست دادن چنین رفیق شفیقی را تسلیت می گوییم.
سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران
١٧ آذر ١٣٩٩