ساعت پنج صبح بیدار میشوم. به زور بتوانی دو لقمه صبحانه کره مربا که روی هم پنجاه گرم نمی شود را خورد. این صبحانه ای است که باید بخوری و تا ظهر کار کنی. بعد سوار یک مشت سرویس فرسوده و بدون کولر باید تا در گرمای ٥٥ درجه کار کنی. توی ارتفاع با وضعیت ناایمن کار می کنی، سر ظهر چشمت به برنج و مرغ گندیده ای که تا در غذا را باز میکنی بوی لاش مرده را می دهد، را مجبوری بخوری. آن هم در گرد و خاک و گرمای گلو گیر. خیس عرق و غذای بی کیفیت را تا یک ربع باید با آروغ های ترش بیرون بدهی و نمی توانی روی خاکی که دراز کشیده ای چشمی روی هم بگذاری. دوباره شکنجه شروع می شود. در گرمای ٦٠ درجه کار می کنی عرق از چهار ستون بدنت بیرون می زند. صد بار در هوای شرجی برق می گیردت و یا از گرما غش می کنی. بدون اینکه تغذیه ای در بین باشد. تا لحظه آخر باید کار کنی اگر پنج دقیقه زودتر تعطیل کردی جوری نگاهت می کنند که از صد تا فحش بدتر است. بعد با همان سرویس بدون کولر بشینی روی صندلی های پر از گرد و خاک.
از بس تمیز هستند!! تازه باید بروی توی صف شلوغ حمام که برای هر ٣٠ الی ٤٠ نفر یک حمام هست. بایستی با بی حالی شلوار لی و پیراهنت را بشوری اونهم در حمامی کثیف که گاه فاضلاب با بوی گندش در هوای شرجی زده است بالا. این شکنجه تمامی ندارد. شام سوسیس یا ماکارانی بدرد نخور بخوری. خدا شاهده ما جلوی گربه گذاشتیم لب نزد. این روزگار کارگر پروژه ای است که روزی ٤٠ اینچ لوله جوش می دهد و ٤ ماه است حقوق نگرفته و تازه شرکت با قلدری می گوید ناراحتی برو بعدن بیا تسویه. بعدنی که شاید بخشی از پولت را ندهند وآن قدر فردا فردا بکنند تا عطایش را به لقایش ببخشی.
برادران کارگر. کمپین اعتراض سراسری به دزدی آشکار کارفرمایان می خواهد ما را از این وضعیت خلاص کند. متحد باشیم و صبور تا حق مان را بگیریم و از روی زن و فرزندمان شرمنده نباشیم.