سلام به تو هموطن، سلام به تویی که در شهر خود و در کنار خانواده ات هستی، سلام بر تو که بزرگ شدن فرزندات را می بینی، سلام بر تو که در کوچه و محله ات شناخته شده ای.
من یک کارگاهی(کارگر، تکنسین و یا مهندس) هستم، همان که اکثر مردم می پندارند حقوقم از پارو بالا می رود و دغدغه ای در زندگی ندارم
من یک کارمند اقماری ام، اقماری یعنی در بهترین حالت در ماه چند روز پیش خانواده ات باشی. کارکرد در مناطق دوردست و کیلومترها دور از خانه و خانواده. آیا حوصله تان می آید هر ماه از یک شهر کوچک، خودت را با ماشین کرایه ای برسانی به شهری دارای فرودگاه یا ایستگاه قطار بعد تا صبح در آنجا بخوابی روی نیمکت های فرودگاه و راه آهن در سرما و گرما تا صبح زود به پرواز برسی؟ آنگاه که به کارگاهت رسیدی، بدون استراحت مستقیما به محل میروی، حالا بگذریم از شرایط هوای منطقه در اکثر پروژه های عمرانی (این قسمت را می دانم خیلی از خوانندگان هرگز تصور تجربه اش هم در ذهنشان نمی آید). هموطن سی روز در یک فضای محدود، با یاران و همراهانی همیشگی در رطوبت گاهی صد درصد و دمای بالاتر از ٥٤ درجه. این قصه دو هفته و چند ماه نیست.
قصه چند سال است از بهترین دوران عمر.
سال هایی که می توانستی در کنار همسر جوانت باشی، سالهایی که بجای حرفهای شیرین رو در رو، باید با تلفن به سخنان بغض آلود همسرت گوش دهی که از مصائبش در گذران زندگی، در خریدها، در سر و کله زدن با همسایه ها و… می گوید. گاه دلت می سوزد، گاه غیرتت می جوشد، کمتر می خندی و گاه همراه او اشک می ریزی. همه عمرانیی ها درد هم را می دانند. همه بارها صدا بلند شدن های یکدیگر را در صحبت های پشت تلفن شنیده اند. مگر این دیوارهای نازک بین اتاقها چقدر جلوی صوت و صدا را می گیرد. اینجا کم کم شبیه هم می شویم!
چهره های ما کارگاهی ها، شکسته، موهای زود سپید شده و اغلب ریخته، معده های خراب و اعصاب های …. .گفتم اعصاب،،آری زبان کارگاهی آیا بلدی؟
چقدر باید ببینی یکی با چشمان اشکبار آمده و تقاضای رفتن دارد، بچه ام تصادف کرده، عروسی برادرمه، همسرم پا به ماه است و…. . اما دریغ! همه می خواهند کمک کنند. پروازها تاخیر دارند. انگار همه و همه دست به دست هم می دهند تا زمانی به عزیزانت برسی که بچه ات را همسایه ها به بیمارستان رسانده اند، همسرت فارغ شده، برادرت عروسیش تمام شده. و تو باز هم دیر رسیده ای!!! چقدر می خواهید به کسی پول بدهید که جبران این ها باشد؟ چند نفر از پرسنل کارگاهی را بهتان نشان دهم که حین عملیات عمرانی یا بهره برداری در اثر انفجار، آتش سوزی یا نشت گازهای سمی، جانوران سمی، گرد و غبار و اقامت درشهرهای محروم صدمه. روحی وجسمی دیده اند وگاه با صدمات غیرقابل جبران ناپذیری همراه گردیده اند.
مگر چقدر این فشارها را می توان تحمل کرد؟
ما به راحتی وارد این صنعت عمرانی نشده ایم، آزمونها، مصاحبه ها، ارزشیابی های مداوم و آموزشهای متعدد را گذرانده ایم. ما هم فرزندان همین کشوریم. اندکی آن طرف تر حافظ منافع ملی در سرزمین های مادری واز دریای خزر تا آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس. با ما مهربان تر باشید. ما عمرانی ها همانند و شاید بیش از دکترها لایق احترام به حرفه و کاری که میکنیم، هستیم. اگه ما نباشیم کشوری ساخته نمیشود
هموطن عزیزم الان که همه گرفتار کرونا هستن و میگن از خانه خارج نشوید، ما توی کارگاهیم. یک جامعه بزرگ کارگاهی دست به دست هم داده ایم تا دشت سیستان آباد گردد. ما اینجاییم تا مملکت ساخته شود و سنگر سازندگی را تعطیل نکردیم، اما دریغ که نامی از ما نیست، خودم و همگی قدردان کادرهای درمانی هستیم و دمشون گرم اما هموطن همون بیمارستانی که داره به همگی خدمات میده رو یک جامعه کارگاهی ساخته، ما کارگاهی ها اینجایم و سنگرها را خالی نکردیم حتی اگه کسی ما رو نبینه.
درود بر کارگاهی ها، کارکنانی با لباس سراسر خیس عرق بر تن، گرد خاک بر چهره نشسته، آنها که بالا و پایین شدن فشار ها و دماها و جریان ها، باعث بالا و پایین رفتن فشار خون، نفس ها یشان شده است.
خسته نباشید. برقرار باشید تا مملکت مان بر قرار بماند.