به مناسبت ۴۱مین سالگرد انقلاب مردمی بهمن و با توجه به اعتراضها و اعتصابها و تظاهرات تازهٔ کارگران و زحمتکشان کشور، بر آن شدیم که گفتوگویی داشته باشیم با آقای مازیار گیلانینژاد، از فعالان سندیکای کارگران فلزکار مکانیک ایران، تا دیدگاههای فعالان کارگری و سندیکایی را دربارهٔ اوضاع کنونی جنبش کارگری و عمومی ایران جویا شویم. نتیجهٔ گفتوگوی آناهیتا کیهان با آقای مازیار گیلانینژاد را در ادامه میخوانید.
********
اندیشه نو: با سلام و درود که دعوت هیئت تحریریهٔ سایت اندیشه نو را برای این مصاحبه پذیرفتید. در اوّلین سؤال مایلم از شما بپرسم که به نظر شما خواستهای اصلی و واقعی مردم عادی که در انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷ شرکت داشتند چه بود؟
م. گ.: درود بر شما و سپاس از شما برای دعوت به این مصاحبه. اینکه خواست اصلی مردم چه بود من میخواهم به موضوع کمی موشکافانهتر بپردازم. وضعیت معیشتی مردم چه در روستاها و چه در شهرها، با وجود افزایش درآمد نفت، نهتنها بهبود نیافته بود بلکه حتا شبکههایی چون مدارس و سپاهیان دانش نیز برای رفع بیسوادی و بهبود وضعیت درمان در روستاها نتوانستند نقشی مؤثر داشته باشند. وضعیت معیشتی مردم فقیر به هیچوجه متناسب با جمعیت رو به رشد نبود. مردم حاشیهنشین شهرها از فاصلهٔ طبقاتیای که ایجاد شده بود دلخور بودند و برای برانداختن آن نظام بدون هیچ افقی وارد جریان انقلاب شدند و بعد هم به پیادهنظام گروههای تندرو مذهبی بدل شدند. همینطور مردم روستاها، بر اثر تبلیغاتی که کارگزاران مذهبی میکردند و روی فساد شاه مانور میدادند، از این فساد که باعث فقر آنها شده بود ناراحت بودند و اینها هم به پیادهنظام گروههای مذهبی تبدیل شدند.
مردم شهرها که از کارگران، آموزگاران، پرستاران، و دیگر قشرهای زحمتکش تشکیل میشدند، از بیعدالتی و گرانی و فساد سیستماتیک اداری و ساواک رنج میبردند که به انقلاب گرویدند.
دانشجویان و طبقهٔ متوسط، هم از نبود آزادی و هم از سرکوب و هم از بیعدالتی و فساد شاه و هزار فامیل و ساواک به سمت انقلاب کشیده شدند.
طبقهٔ ثروتمند خارج از شبکهٔ هزار فامیل از کمیِ سهمشان در برخورداری از پول نفت به میدان آمده بودند و بهعلاوه، به خاطر دخالتهای بیمورد ساواک در زندگیشان به دنبال تغییر بودند.
برآیند خواستهای این طبقات، موضوع عدالت اجتماعی، [پایان دادن به] فساد پهلوی، و قطع شدن دست نیرومند ساواک از حلقوم آزادی بود.
اگر دقت کنیم، از سال ۵۴ نارضایتی عمومی در شهرها نسبت به گرانی و نبود آزادی آغازشد. گرانی طبقه کارگر را مورد هجوم قرار داده بود و نبود آزادی طبقهٔ متوسط را آزار میداد. از سال ۵۶ اعتصابهای کارگری نمودی کمرنگ داشت ولی طبقهٔ متوسط با برگزاری شبهای شعر گوته مخالفت خود را با نبود آزادی عیان کرد. در این برهه، سندیکاهای کارگری مستقلی چون بافنده سوزنی، کفاش، خیاط، فلزکار مکانیک، و پالایشگاهها با شمّ طبقاتی خود [روند] تحولات را حدس میزدند. آنان و بسیاری از روشنفکران میدانستند که بدون آزادی، عدالتی وجود نخواهد داشت، و آزادی بدون عدالت معنایی نداشته و نخواهد داشت. به همین خاطر، اعتصابهایی که از فروردین ۵۷ در کارخانهها صورت گرفت شاید رنگوبوی اضافهدستمزدی داشت، اما شما میبینید که از فردای روز کشتار ۱۷ شهریور و با [شروع] اعتصاب کارگران نفت در ۱۸ شهریور، موضوع حقِ داشتنِ آزادیهای سیاسی و دستگیری و محاکمهٔ دستوردهندگان کشتار روز ۱۷ شهریور جزو خواستهای اصلی کارگران متشکل در سندیکاها قرار گرفت. شما را ارجاع میدهم به اطلاعیهٔ سندیکای کارگران نفت تهران در ۱۸ شهریور ۱۳۵۷. بیدلیل نبود که شعار «برابری، برادری، حکومت عدل علی»، یا «حکومت کارگری» بسیار فراگیر بود. از نظر من که خود یکی از میلیونها جوانی بودم که برای تغییر میکوشیدند، در آن روزها موضوع نابودی ساواک، رفع فقر، برکنده شدن نابرابری از سراسر جنبههای اجتماعی و اقتصادی [جامعه] در رأس خواستها بود.
اندیشه نو: مطلبی را در سایت اینترنتی شما دربارهٔ ۴۱مین سالگرد انقلاب بهمن در ارتباط با شرایط دشوار زندگی و اشتغال کارگران خواندم. کارگران و کارمندان نقشی اساسی و تعیین کننده در سرنگونی رژیم شاه و پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ داشتند. با گذشت ۴ دهه از آن برههٔ تاریخی، وضعیت امروزی کارگران و کارمندان را چگونه ارزیابی میکنید؟
م. گ.: واقعیت این است که وضعیت زحمتکشان بهشدّت تغییر پیدا کرده و میشود گفت که مصیبتبار گشته است. از سال ۶۵ بازخرید کارگران و بهواقع دک کردن کارگران قدیمی از صنعت شروع شد تا نمایندگان کلان سرمایهداران نوپا بتوانند قولهایی را که به صندوق بینالمللی پول داده بودند اجرایی کنند و زمینه را برای ورود نولیبرالیسم و سودآوری حداکثری فراهم کنند. برای همین منظور، مدیریت نالایقی در تمام شئون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی برگمارده شد تا بتواند آنچه را می خواهد دیکته کند. بحث حقوقهای نجومی و گرفتن وامهای بدون بازگشت مدیران ذرهٔ کوچکی از این حرکت دشمن شاد کن بود. برای بازپس گرفتن تمام دستاوردهای کارگری از سال ۱۳۲۵ که سال تصویب قانون کار است تا امروز، سرمایهداری دست به هجوم گستردهای زد. از سال ۱۳۶۱ سندیکاها را بستند و رهبران کارآزمودهٔ آنان را در زندانها به بند کشیدند یا با پدید آوردن محیطی برای مهاجرت این رهبران، جنبش کارگری را از وجودشان محروم کردند، و حتا حذف فیزیکی آنان را در دستور کار قرار دادند. امروزه، بعد از ۴۱ سال [از پیروزی انقلاب بهمن] شما باید حداقل ۱۰ سال سابقهٔ بیمه داشته باشید تا بتوانید مقرری یکسوم بازنشستگی در ۶۰ سالگی، یعنی ۶۰۰هزار تومان در ماه بگیرید، در حالی که قبلن شما با هر مقدار سابقه میتوانستید بازنشسته شوید و حقوق کامل دریافت کنید. بیمارستانهای تأمین اجتماعی صفر تا صدِ خدمات درمانی را ارائه میدادند و پزشکان خوبی را هم در اختیار داشتند. امروز از پزشکان متبحّر که خبری نیست هیچ، بلکه برای یک جراحی کوچک باید دو ماه در انتظار باشید. هیچ داروی ویتامینی را شما از داروخانهٔ بیمارستانهای تأمین اجتماعی نمیتوانید تهیه کنید. اگر بیمارتان جراحی کرد، حتمن یک نفر باید مراقبت شبانهروزی او را به عهده بگیرد. دفترچههای بیمه را میتوانستید پیش هر دکتری ببرید و فقط ۱۵درصد از ویزیت را پرداخت کنید، در حالی که این وضع اکنون برعکس شده است و دفترچه تأمین اجتماعی شما به ورقپارهای مبدّل گشته. طلبکارانِ بیمارستانهایی چون بیمارستان امام خمینی کرج، دستگاههایش را به تاراج بردند. این از وضعیت درمان.
در ۴۱ سال پیش، هیچ مدرسهٔ پولی وجود نداشت و امروزه تعداد مدارس دولتی کمتر از 40درصد شده که در آنها هم شما بازهم باید پول بدهید. آموزش دقیقن طبقاتی شده و کسی که پول دارد میتواند به دانشگاهها راه یابد و هر سال ریزش تعداد محصلان واجد شرایط افزایش میباید. به همین دلیل، اکنون بیش از 3میلیون کودکِ کار در خیابانها سرگرداناند. مادهٔ ۳۹ [قانون کار] زمان محمدرضاشاه و رضاشاه که اخراج کارگران را قانونی میدانست، نهتنها احیا شده بلکه شلاق زدن به کارگران مبارز اضافه و اجرا شده و به امری عادی تبدیل خواهد شد. قانون کاری که خود آقایان مصوّبش کردهاند با انواع تبصرهها و بخشنامهها، از جمله بخشنامهٔ مناطق آزاد تجاری، عدم شمولیت قانون به کارگاههای زیر ۹ نفر، اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی را به زبالهدان انداخته است. بازرسان تأمین اجتماعی و ادارات کار در مناطق نفتی و عسلویه بیشتر از کارفرمایان فرمان میبرند تا از رؤسا و قوانین ادارهٔ کار. بازرسی به کاریکاتوری تبدیل شده و به همین خاطر حوادث کار در مناطق نفتی و حتا ذوب آهن و شرکتهای خودروسازی افزایش یافته است. ما فکر میکنیم که انتشار وسیعتر اخبار کارگری هر روزهٔ ما که از واحدهای تولیدی دریافت میشود، در سایتهایی مانند اندیشه نو، میتواند کمک مهمی به طرح خواستها و مشکلات کارگران بکند.
صندوقهای بازنشستگی که محل بخور بخورِ مدیران بیعُرضه و دستاندازی دولتها از سال ۶۷ به بعد بوده، به نابودی کشیده شدهاند و قضیه زمانی خندهدار میشود که تأمین اجتماعی ۲۲۰هزار میلیارد تومان از دولت طلبکار است، اما مدیران این صندوق برای پرداخت مستمرّی، مستمرّیبگیران صندوق تأمین اجتماعی، از بانک رفاه پول نزول میکنند. در هر جایی از دنیا اگر مدیری بنگاه مورد مدیریت خود را به ورشکستگی بکشاند محاکمه میشود، اما در کشور ما به وزارت و وکالت میرسد.
از جنگ ایران و عراق که کارگران با تمام قوا وارد آن شدند، جز مرگ و معلولیت چیزی نصیب کارگران نشد. از دو هفته قبل بیمهٔ دی به جانبازان جنگ خدمات ارائه نمیکند. طبقهٔ کارگری که برای دفاع از مام میهن وارد جنگ شد، امروز کمرش در زیر بار گرانی، تورّم، بیکاری، و عقب افتادن شش ماه به شش ماه دستمزدش له شده است، و این خواستِ همهٔ آن جنگافروزانی بود که برای در هم شکستن آرمانخواهی و برابریطلبی، زحمتکشان را وارد جنگ کرده بودند.
صنایع مادر ما در حال نابودی و فرسودگی کامل است و دولت به توهّم شرکتهای دانشبنیان که معاملهگرانی تجاریاند دل خوش کرده تا دانشمندان ما را به سمت سودجویی ببرد. کشاورزی، باغداری، دامداری، و تعاونیهای کشاورزی که مشاورههای رایگان و سمّ و کود ارزان از جهاد دریافت میکردند، با قطع این یارانهها به حال مرگ افتادهاند.
صنایع فولاد و ماشینسازیها با بحران روبرویند. کارگران فولاد اهواز که شما داستانشان را میدانید با یکپنجم نیرو نفسزنان کار میکنند. فولاد زاگرس را تعطیل کردند و کارگرانش را برای نوکری و حمّالی به بازارهای مریوان فرستادند. کارگران هپکو و آذراب اراک باید برای اینکه فریاد میزنند نان ندارند، در شهر و پیش چشم خانوادههایشان و مردم کتک بخورند و به زندان روند و اخراج شوند. ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز تکهتکه شده و فقط مونتاژی در حدّ استان خود دارند در حالی که این کارخانهها ۴۰ سال قبل ماشینآلات تولیدیشان را به خارج صادر میکردند. کارگران بازنشستهٔ این کارخانهها با تدابیر خائنانهٔ وزارت گسترش به صندوقی به نام آیندهساز زوری هدایت شدند تا امروز به گدایانی تبدیل شوند. شاید شما بگویید از موضوع کمی فاصله گرفتهام، اما میخواهم بدانید که در این ۴۰ سال چه به سر ثروت این مرز و بوم و زحمتکشانی افتاده است که چه در انقلاب و جنگ به دنبال بهبودی معیشت و زندگی خود بودند.
روزگار کارگرانی که شیرهای نفت را بستند بدین گونه است. از قرارداد رسمی خبری نیست و شرکتهای پیمانکاری نیروی انسانیِ دستِ دوازدهم آنان را به خدمت میگیرند و به ازای ۲۴ روز کار شاقّ در گرمای بیش از ۵۰ درجه، ۳ و نیم میلیون [تومان به آنها] میپردازند، آن هم با شش ماه تأخیر؛ تازه اگر پیمانکار جیم نشده باشد. از بیمه خبری نیست. در توالتهایشان مایع دستشویی را با آب قاطی میکنند. حتا پارچهای به عنوان در برای توالتش نمیگذارند. اتاقهای کارگری پر از ساس است و غذای بیکیفیت و حمامهای بدون دوش دستاوردهای خصوصیسازی برای این نفتگران باشخصیت و مایهٔ افتخار طبقهٔ کارگر بوده است. توهین، مواد مخدر، افسردگی، خودکشی ثمرهٔ ۴۰ سال بعد از انقلاب ۵۷ در پروژههای نفتی است. نامههای ما به مدیریت نفت پارس و مدیریت منطقهٔ ویژهٔ اقتصادی انرژی پارس و تشریح وضعیت دستمزدها و وضعیت رفاهی کارگران با دادن نمونههای مشخص شرکتهای خاطی، با بیاعتنایی روبرو شد. موضوع طبقهبندی مشاغل هم که در پالایشگاههای ماهشهر همین چندی پیش باعث اعتراض شد، اجرا نمیشود که مبادا از سود آقازادهها کم شود.
در ذوب آهن از سال گذشته دیگر به همهٔ کارگران شیر داده نمیشود. دستمزدها با کار سنگین هیچ مطابقتی ندارد، و حتا تعاونی مصرف ذوب آهن را هم تبدیل به هایپرمارکت کردهاند و مدیران بیعرضهٔ تعاونی خوشحال هم هستند. لباس کار، و ارتقای شغلی با کسب دانش علمی را در دستمزدها لحاظ نمیکنند. سالهاست که از استخدام کارگر جدید در ذوب آهن طفره میروند و فشار کار بر دوش کارگرانِ باقیمانده افتاده است.
نولیبرالیسم حاکم در ایران خودرو و سایپا با تولید ماشینهای معیوب، برای سود بیشتر، جان و پول مردم را نشان رفته است. در ایران خودرو، تولید ماشین بیکیفیت را به گردن کارگران میاندازند و هاشم یکه زارع را که کارگران به او هاشم گدا میگفتند به اتهام اختلاس و فساد مالی دستگیر میکنند، در حالی که بازنشستگان ایران خودرو ماهها باید در کارخانه کار کنند تا کارخانه بتواند سختی کارشان را به تأمین اجتماعی بپردازد تا اینان بتوانند بازنشسته شوند.
از کارگاههای کوچک هیچ نمیگویم که همین دیروز خبری را زده بودیم (در تولیدیهای پوشاک بازار چه میگذرد؟؟؟) که کارگران با ۱۲ ساعت کار بدون بیمه و اضافهکار و ناهار و حتا چای میانوعده باید زن و مرد برای توالت و دستشویی به مسجد نزدیک محل کار بروند آن هم اگر خادم مسجد بگذارد. دوستان، داریم برمیگردیم به شرایط زمان رضاخان.
در حال حاضر کارگری با قرارداد رسمی وجود ندارد و کارگران در بهترین حالت قراردادشان یک ساله یا شش ماهه است. در خبری که هفتهٔ قبل منتشر کردیم، خبرنگاران خبرگزاری کار ایران «ایلنا» پس از شش ماه کار تازه قراردادشان را میبندند. بسیاری از کارگران حتا قراردادی هم ندارند. زنان کارگر که اسفبارترین وضعیت را دارند.
اندیشه نو: آیا میتوان گفت که عرصههایی از مطالبات اساسی طبقه کارگر در برههٔ انقلاب با توجه به تشکیل سندیکاها و اتحادیههای کارگری مستقل و دموکراتیک در آنها برآورده شده است؟ اگر نه، عامل اصلی بازدارنده چیست؟
م. گ.: از فردای روز انقلاب، سندیکاها بازسازی شدند و با توجه به توازن قوا و اینکه زحمتکشان توانسته بودند آقای تندگویان را به عنوان وزیر نفت به دولت موقت تحمیل کنند و وزیرکار هم زندهیاد آقای فروهر بودند، توانستند با طرح ارتجاعی قانون کار توکلی به رهبری انجمن همبستگی سندیکاها و شوراهای کارگری به مقابله برخیزند و تودهنی جانانهای به تفکر عقبماندهای بزنند که انسان را به اجاره میداد. دستمزدها تا حدودی واقعیتر شد. بیمهٔ تأمین اجتماعی بهشدت فراگیر گشت. حتا خود من از سوی سندیکای فلزکار مکانیک برای شناسایی کارگاههایی که کارگران را بیمه نکرده بودند، تلاش میکردم. وضعیت رفاهی کارگران از رستوران، غذا، لباس و کفش کار، سرویس رفتوآمد، و ایمنی، بسیار خوب شد. حتا مهدکودک در کارخانهها وادارهها ایجاد شد که امروز اثری از آنها نیست. امروزه اگر خانمی باردار شود، اخراجش قطعی است، در حالی که در آن روزها نهتنها بدون دغدغه به مرخصی میرفت، بلکه میدانست که کارگران سندیکایی مسئلهٔ شیرخوارگاه را هم برایش حل کردهاند.
سرمایهداری چند سالی عقبنشینی کرد تا بتواند خود را با ریش و تسبیح وارد حاکمیت کند و بتواند مواضع از دست رفته را بازپس گیرد. سندیکا خار چشم سرمایهداری شد. همین آقای محجوب که به قول خودش نمایندهٔ کارگر است، و محجوبها، برای بیرون کردن کارگران سندیکایی از محل سازمان کارگران (خانه کارگر) و منحل کردن آن و پاپوشدوزی برای کارگران سندیکایی و اخراجشان از محل کار، شب و روز نداشتند. امروز آقای محجوب بگوید برای کارگران چه قدمی در مجلس برداشته؟ آن وقت امروز همهٔ عملههای زر و زور و تزویر، خودشان شدهاند اپوزیسیون و طلبکار. طنز تلخ روزگار.
اندیشه نو: به نظر شما رخدادهای آبان گذشته و برخورد حکومت با معترضان چه تأثیری بر ذهنیت طبقهٔ کارگر داشته است؟
م. گ.: اعتراض ماه آبان بعد از اعتراضهای کارگران اسلامشهر در دههٔ شصت دوّمین اعتراضی بود که زحمتکشان در آن فعال بودند. چه در مناطق نفتخیز مانند ماهشهر، چه در ذوب آهن اصفهان، و چه در شهرهای بزرگ. هرچند که حاکمیت چند نقش بازی کرد و اوّل از اعتراضها حمایت کرد، ولی تلاش کرد مردم را با باندهای تبهکاری که به دنبال تخریب بودند یکی کرده و آنان را سرکوب کند. کشتههای تظاهرات آبان نمایانگر این سخن من است. بیتردید حاکمیت و مشاورانش درک کردند که دیگر اعتراضها مختص به طبقهٔ متوسط نیست و فقط به موضوعِ آزادی ختم نمیشود، بلکه موضوع نان و کار هم در صدر قرار گرفته است و زحمتکشان را نمیشود به این راحتی به خانه فرستاد. ما در اطلاعیهٔ خود اعلام کردیم که دورهٔ اعتراضها کوتاهتر شده و باید منتظر اعتراضهای بعدی بود. برخورد خشن با زحمتکشان و فرزندانشان، اعتقاد به اصلاح این مدیریت را در ذهن طبقهٔ کارگر با سؤال مواجه کرد و درّهٔ جدا شدن زحمتکشان را از این گونه مدیریت، عمیقتر نمود.
اندیشه نو: اخیراً بحثهایی مطرح شد که در آنها وجود و اِعمال سیاستهای اقتصادی نولیبرالی در سه دههٔ گذشته را نفی میشد یا عاملی فرعی و حتی انحرافی در فعل و انفعالات و تحولات سیاسی و اعتراضهای کشورمان دانسته میشد. نظر شما در این باره چیست؟
م. گ.: آنچه من میدانم این است که سیاست نولیبرالیسم ورود و خروج آزادانهٔ نیروی کار و سرمایه و تکمحصولی کردن کشورهایی چون ما را میطلبد. هیچ اعتقادی به ارائهٔ خدمات عمومی چون بهداشت و آموزش رایگان ندارد. با سندیکاهای کارگری مخالف است و هرگونه چارچوبی را ضد خود میداند. البته این سؤال را باید از دوستان اندیشمند و کارشناسان اقتصادی در سندیکا میپرسیدید.
چرا اصل ۳ قانون اساسی، اصل ۱۹ و ۲۰، و اصلهای ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی اجرا نمیشود؟ اینها اصولی است که توازن قوای آن روز و آرمانخواهی برابریطلبانه را به حاکمیت تحمیل کرد که به زعم پروفسور مولانا و موسی غنینژاد اصولی سوسیالیستیاند. حال اگر از این آقایان بپرسید که چرا این قوانین در سوئد سرمایهداری اجرا میشود، به سکته دچار میشوند. در اصل ۳ قانون اساسی، بهداشت و آموزش رایگان اعلام شده است. در اصل ۲۹ موضوع بازنشستگی و اینکه باید فراگیرتر شود تصویب شده است. شما در همین دو سه مورد ببینید چه بر سر این قوانین و مردم آوردهاند. آموزش و بهداشت پولی شده که پیشتر ذکر کردم. تمام تلاششان این است که با بخشنامههای جور واجور بیمه، کارگران را از بیمه شدن محروم کنند تا بتوان دخل سازمان تأمین اجتماعی را هم درآورد. دست در جیب زحمتکشان کردهاند، ۲۲۰هزار میلیارد تومانش را برداشتهاند و نمیدهند، و برایش هم نقشه کشیدهاند. [برخلاف] اصل ۱۹ و ۲۰ که همهٔ آحادِ مردم را [از لحاظ حقوق] مساوی اعلام کرده، انسانها را به درجه یک و دو و سه یا خودی و غیر خودی تقسیم کردهاند. یارانهٔ نان و همهٔ یارانههای دیگر را حذف کردهاند. مهاجرت کارگران ماهر و نخبه را رقم زدند تا از این کارگران ماهر در مقابل کارگران بومی استفاده کنند و دستاوردهای کارگران را در اروپا و آمریکا تهدید کنند. دستمزدهای ما از ۲۳۰ دلار در سال ۹۶ هماکنون به پایینتر از ۱۲۰ دلار رسیده است. سالهاست که سازمان نذر و خیریهٔ اصفهان به دنبال منطقهیی کردن دستمزد است. فکر میکنید برای چه؟ تا بتواند معلولان، زندانیها، زنان، و کودکان را با شرایط بردهوار وارد خط تولید کند و مالیات هم ندهد و به عنوان کارآفرین برتر هم [شناخته] شود.
واردات پوست خربزه، کش شلوار، دسته بیل… از کشور بیابانخیز امارات به چه معناست؟ واردادت ریل در حالی که ما خودمان در اصفهان ریل ملی تولید کردهایم، اگر گُل به خودی نیست پس چیست؟ چرا مدیران راهآهن سراسری و مترو از بستن قرارداد با ذوب آهن تا همین امروز طفره میروند؟ چرا بورسبازی و سفتهبازی و حتا قماربازی آن هم در تلویزیون ما تبلیغ میشود؟
خُب زمانی که واردات ریل صورت بگیرد و ریل ملی خریداری نشود، [معلوم است که] باید ذوب آهن را که از زمان آقای بازرگانِ ملیگرا قرار بود برچیده شود، تعطیل کرد و صدهاهزار کارگر فنی را برای نوکری به درِ خانهٔ سرمایهداران فرستاد. آیا اینها سیاستهای نولیبرالی نیست؟ پس چیست؟ بیش از ۶۰ میلیون یارانهبگیر طبق آمار حاکمیت وجود دارد. چه سیاستی این کار را کرده؟ یعنی ۶۰ میلیون انسان در کشور زیر خط فقرند. نسبت بیکاران حداقل در ۵ سال اخیر دوبرابر شده است و بیش از ۴۰درصد صنایع ما از ردهٔ تولید خارج شدهاند. حال این سیاستها بر اثر تحریم یا واردات هم صورت گرفته باشد؛ آیا ناشی ازنولیبرالیسم اجرا شده در کشورمان نیست؟
در کشور ما، همانطور که کارخانهای درش بسته میشود، به جایش یک بانک سبز میشود. امروز در تلویزیون ایران هر روز محاکمهٔ عدهای از مدیران بانکها را به جرم اختلاس نشان میدهند. چه سیاستی این ناهنجاری را به وجود آورده است؟ نولیبرالیسم به دنبال کودتاهای مخملی یا خشن نظامی است؛ آیا این پروژهها در ایران پیگیری نمیشود؟
اندیشه نو: تأثیر مادّی و ذهنی تعدیلهای نولیبرالیسم اقتصادی بر زندگی روزمرهٔ شاغلان، از طیف کارگران و کارمندان تا نیمهشاغلان و بیکاران، چه بوده است؟ آیا آنها متوجه دلایل و واقف به وجود اقدامهای سازمانیافته و ارادهٔ سیاسی در حاکمیت برای اجرای برنامههای نولیبرالی هستند؟
م. گ.: بسیار کم. وقتی آموزش، کالایی لوکس میشود، کتاب در این کشور گران میشود و تیراژش به ۲۰۰ نسخه میرسد. یا اینکه اقتصاددانانِ طبقهٔ کارگر را به دلیل افشاگریهایشان از سخنرانی و نوشتن محروم میکنند و به زندان میاندازند. رهبران طبقهٔ کارگر را به زندان میاندازند، اخراج میکنند، و در بیکاری نگه میدارند، چگونه زحمتکشان میتوانند به دلایلِ مصیبت وارد آمده بر خودشان واقف شوند؟ آناهیتای عزیز! برای یک تظاهرات روز کارگر ببینید چه بر سر افراد حاضر در این گردهمایی آوردند؟ مگر اسماعیل یا همین دختر شجاع سپیده قُلیان چه گفتهاند که باید در غل و زنجیر باشند؟ مگر رفقای ما در تظاهرات آرام درعسلویه چه گفتند که چنان برخورد خشنی با آنان شد و به دو سال زندان تعلیقی محکوم شدند.
میگویید: «تأثیر مادّی و ذهنی تعدیلهای نولیبرالیسم اقتصادی بر زندگی روزمرهٔ شاغلان، از طیف کارگران و کارمندان تا نیمهشاغلان و بیکاران، چه بوده است؟» کمترینش این است که کارگر ایران خودرو یا ذوب آهن یا نفتگران جنوب با روزی ۱۲ ساعت کار توانی برای خواندن ندارند. کتاب برایشان یک محصول لوکس است و در سبد خریدشان قرار ندارد. تعداد روشنفکرانی که کتابهایی در مورد نولیبرالیسم تألیف کنند، هر روز کمتر میشود. خانم کیهان، مگر طبقهٔ کارگر چند نفر مانند علیرضا جباری یا فریبرز رئیسدانا دارد که برایش کتاب بنویسند؟ تازه مگر توان اقتصادی سندیکای ما چه میزان است که بتواند این کتابها را بخرد و بین کارگران پخش کند؟ وقتی کارگری بیکار میشود یا دستمزدش شش ماه عقب میافتد دیگر نمیتواند حق عضویت بدهد. لذا سندیکا با بحران مالی روبرو میشود و از دادن خدمات فرهنگی به اعضایش باز میماند. شما دیگر تا ته این خط را حدس بزن.
اندیشه نو: بار دیگر ما شاهد بروز و گسترش اعتراضهای صنفی و اعتصابها هستیم، مانند اعتراضهای کارگران تعمیرات پتروشیمی اروند، کارگران پتروشیمی رجال، کارگران فاز ۱۴ پارس جنوبی، یا کارگران معدن چادرملو. آیا رابطه یا سازمانیافتگی بین این حرکتهای کارگری وجود دارد؟
م. گ.: آن طور رابطهٔ سازمانی که شما فکر میکنید، خیر. اما همانطور که ما در تحلیل ۴۱مین سال انقلاب بهمن در تحریریه پیام سندیکا گفتیم، تضاد کار و سرمایه، کار خودش را خواهد کرد. امروزه زحمتکشان نانشان به خطر افتاده و عقبنشینی وجود نخواهد داشت. اینجا آخر خط است. کارفرماها شاید بتوانند کارگران یک پیمانکاری معدن چادرملو را بیکار کنند، اما نمیتوانند همه را اخراج کنند. خواهران و برادران ما چه در معدن چادرملو و چه در پتروشیمیها خواهان نانی در خور شخصیت خود هستند و طبقهبندی و داشتن تشکل را بخشی از دستمزد خود میدانند.
اندیشه نو: از یک سال گذشته، برخی رسانههای فارسیزبان برونمرزی و همچنین غیرایرانی مانند روزنامهٔ واشنگتن پُست، با جانبداری کردن از بخشهایی از اپوزیسیون موسوم به سلطنتطلب، توجه خاصی به لایههای فرودست شهری و اعتصابهای کارگری نشان میدهند. آنان حتی الگوی اتحادیههای کارگری سولیداریتی (همبستگی) در لهستان را برای بسیج نیروی مخالفان و قیام در ایران مطرح میکنند. آیا راهاندازی این قبیل حرکتها در میان لایههای فرودستان و طبقهٔ کارگر کشورمان توسط نیروهای اپوزیسیونی که مورد حمایت دولتها و محافل خارجیاند، امکانپذیر است؟
م. گ.: دوست عزیز! اینها در میان طبقهٔ کارگر هیچ نقشی نداشتهاند و ندارند. در اعتراضهای آبان امسال، این دولت ایران بود که معترضان را به این سازمانها نسبت داد و آنها نیز از این اتهام بیشترین سود را بردند تا بتوانند با همین دلیل خود را در اعتراضهای فعال نشان دهند. واقعیت این است که مردم به دنبال بهبود وضعیت معیشتی خود هستند. البته نباید از گروه همنوازان رسانههای امپریالیستی غافل بود که چطور قورباغه را به جای ماهی قرمز به دنیا قالب میکنند. البته امپریالیسم خیلیها را در آبنمک خوابانده، اما آنچه در میدان مشاهده میشود، از این عناصر خبری نیست. آنها سالها پیش با پس گردنیِ زحمتکشان راهی آن وَرِ آب شدند.
اندیشه نو: آیا نکات عمدهٔ دیگری در ارتباط با مسائل و حقوق کارگری است که مایلاید به عنوان حسن ختام به آنها بهاختصار اشاره کنید؟
م. گ.: میخواستم در مورد سه چیز که امروز در ایران در صدر مسائل است صحبت کنم. اوّل دستمزد، دوّم انتخابات، و سوم امنیت و جنگ.
امروزه در جامعهٔ کارگری بحث زیادی در مورد دستمزدها مطرح است. من فکر میکنم که با اتفاقهایی که در کشور افتاده است و بالا رفتن دلار و تورّم بیسابقه در کنار کمفروشی و گرانی که توسط تولیدکنندهها به کارگران تحمیل میشود و دولت هم چشم خود را عامدانه بر روی آن بسته است، امروزه کارگران با کمتر از ۸۰ دلار در ماه زندگی میکنند. اگر در سال ۹۶ با دلار ۴۲۰۰ تومانی ۲۳۲ دلار حقوق میگرفتیم، امروز با دلار ۱۴هزار تومانی ما ۱۲۰ دلار حقوق میگیریم و با گرانی پنهان و تورّمی که فقط 50درصدش متعلق به افزایش قیمت بنزین در سال آتی خواهد بود، دستمزد ما به کمتر از ۱۰۰ دلار خواهد رسید. با افزایش قیمت بنزین، دولت کارناوال نمایشی نظارت بر گران نشدن کالاها را راه انداخت که امروز از آن کارناوال هیچ خبری نیست و تولیدکنندهها با کم کردن حجم محصولاتشان، گرانی پنهانی را به مردم تحمیل کردند. متأسفانه حتا اگر ۱۰۰درصد هم به دستمزدها اضافه شود، با تورّمی که در سال آینده در پیش است، قدرت خرید کارگران باز هم کمتر از امسال خواهد شد. ترفند همیشگی وزارت کار برای تعیین تورّم امسال برای تعیین دستمزد سال آینده، کلاهی است که هر سال به سر کارگران گذاشته میشود. ما شک نداریم که دولت خدمات عمومی مانند برق، آب، گاز، تلفن، اینترنت را در سال آینده بهشدّت گران خواهد کرد. در مورد دستمزد، اطلاعیهٔ سندیکا تا چند روز آینده منتشر خواهد شد و به این بحث تا همینجا بسنده میکنم.
در مورد انتخابات مجلس، بسیاری نظر سندیکای کارگران فلزکار مکانیک را جویا میشوند. طبقهٔ کارگر تا کنون متوجه شده است که در این انتخابات چیزی گیرش نیامده و دو نمایندهٔ مجلس که عنوان کارگر را نیز یدک میکشند، هیچ کاری برایش نکردهاند. از طرفی، در ۴ سال اخیر، بارها سندیکای فلزکار مکانیک ایران و برادرانمان در گروه پایپینگ و اکیپ پروژهایها بارها به نمایندگان [مجلس] شهرشان رجوع کرده و خواستار حرکتی در مورد مشکلاتشان بهویژه عقب افتادن دستمزدها شدهاند، اما زهی خیال باطل. چند بار به همین نمایندگان بهاصطلاح کارگری در سال گذشته نامه نوشته شد، اما این خانم و آقا کر و کور شدهاند. این تجربهای است که کارگران به دست آوردهاند. حتا همین الان هم که کارگران به ستادهای کاندیداها میروند و از آنان میپرسند که برای دستمزد ما چه برنامهای دارید؟ جوابی دریافت نمیکنند. در حال حاضر هیچکس، تأکید میکنم هیچکس و هیچ جریانی برنامهای مدوّن برای رفع مشکلات کشور ارائه نداده است. هرچند که آش آنقدر شور شده که بخش زیادی از نمایندگان مجلس به دلیل داشتن پروندههای فساد مالی رد صلاحیت شدهاند. من یاد طرحی از مجلهٔ وزین گلآقا افتادم که در آن نمایندگانی که وارد مجلس میشدند سوار بر موتورگازی بودند و نمایندگان مجلسی که دورهٔ وکالتشان تمام شده بود با ماشین بنز از مجلس خارج میشدند. این هم یکی از مظاهر نولیبرالیسم است که نماینده به دنبال خواستهای موکلین نیست و فقط به فکر پُر کردن جیب خودش است.
البته در سراسر جهان سندیکاها زمانی وارد فرایند انتخابات میشوند که یا خودشان نمایندهٔ کارگری معرفی کنند یا اینکه با اتحاد با احزاب طبقهٔ کارگر نمایندهٔ معرفی میکنند و وارد کارزار انتخاباتی شوند.
و بالاخره اینکه امنیت و جنگ دو مقولهایاند که رابطهای ناگسستنی و عمیق با زندگی زحمتکشان دارند. سرمایهداری هر زمان با بحران روبرو شده است، توانسته است با برپایی جنگی بحرانش را از سر بگذراند. بعد از سرنگونی صدام در عراق و معمر قذافی در لیبی سالهاست که دهان امپریالیستها با غارت منابع این کشورها بسیارشیرین شده است و امروزه هم به دنبال درگیر کردن کشورهای خاورمیانه در جنگی هم پنهان و هم آشکار برای تکهتکه کردن کشورها هستند. امروزه سوریه، لبنان، عراق، یمن، عربستان، و کشورهای عربی و بهویژه ایران را درگیر جنگی همهجانبه کرده اند که باعث تحلیل رفتن اقتصاد و منابع مالی این کشورها و سودآوری حداکثری برای کشورهای آمریکایی و اروپایی شده است. در این میان فرزندان طبقهٔ کارگر قربانیان همیشگی این جنگ بوده و هستند، و از سوی دیگر، منابعی که باید درگیر بهبودی وضعیت اقتصادی کشورها گردد، خرج جنگ میشود. دلالان و طرّاران داخلی هم از این نعمت جنگ بار خود را میبندند. امنیت برای مبارزات طبقهٔ کارگر امری حیاتی است که هم سرمایهداری جهانی و هم سرمایهداری داخلی این مقوله را از زحمتکشان دریغ داشتهاند تا نتواند از حق خود بهرهمند شود و از مبارزات اجتماعیاش سود ببرد. به همین خاطر، هر دو سوی جنگ، چه امپریالیستها و چه عوامل داخلیشان، از وجود محیطی امن برای کارگران پرهیز میکنند زیرا که میدانند جنبش کارگری را نمیتوان در محیطی بدون جنگ مغلوب ساخت و باید به خواستهایش تمکین کرد.
تاریخ به پیش میرود و آنچه برای پیشگامان جنبش کارگری در ۱۰۰ سال پیش رؤیایی دستنیافتنی بود امّا برایش از جان گذشتند، امروز زحمتکشان از قانون کار و بیمهٔ تأمین اجتماعی آن هرچند به طور ناقص بهره میبرند. بیتردید در فردای روشن تاریخ خواستهای ما نیز تحقق خواهد یافت. آنچه من به یقین میدانم این است که سندیکای کارگران فلزکار مکانیک ایران در این مبارزهٔ سخت همگام کارگران خواهد بود و باز هم رهبرانش را فدایی طبقهٔ کارگر خواهد کرد تا بهروزی زحمتکشان محقق شود. به امید آن روز.
بازمیگردم با پادشاهان تگرگ
و ستارگان بانگزن
بازمیگردم با عصارهٔ فرازگیر سنبلهها
بازمیگردم تا در همهٔ ریشهها،
هماهنگی گرم آسمانها را بنوازم،
در روزی معصوم
در روزی خردمند.
اندیشه نو: با درود به شما و سپاس به خاطر وقتی که برای گفتوگو با ما گذاشتید. برایتان آرزوی موفقیت داریم.