حسین سمنانی بی تردید یکی از آموزگاران بی بدیل سندیکایی بعد از کودتای خونین ٢٨ مرداد ١٣٣٢ است. حسین سمنانی روستازاده ای از دماوند بود و پس از آمدن به تهران و در پی جستجوهایش در دهه ٢٠ به اتحادیه کارگران کفاش رسید. او با تربیت و درس گرفتن از رهبران شورای متحده مرکزی زحمتکشان ایران که عشق به انسان ها سرلوحه زندگی و مبارزاتشان بود، به کادری برجسته برای جنبش سندیکایی تبدیل شد. سمنانی یکی از مبلغین حرفه ای و آموزش دهندگان سندیکایی بود. هر لحظه از زندگیش را وقف سندیکا و اعتلای جنبش کارگری کرد. سالها بعد دردهه چهل بسیاری از جوانان کفاش جای او را در هیات مدیره سندیکای کارگران کفاش گرفتند ولی او همچنان حرفه ای ترین و قابل احترام ترین رهبر کارگران کفاش بود.
حسین سمنانی از جمله رهبرانی کارگری است که می توانست میلیونر شود. او از جمله بهترین کارگر کفاش مردانه دوز دهه ٤٠ و ٥٠ بود. همه کارفرمایان به دلیل وجدان کاری که او داشت علاقه داشتند او برایشان کار کند و حتا برایش مغازه باز کنند. اما حسین سمنانی با آگاهی تمام در کسوت کارگری باقی ماند و می دانست باز کردن مغازه و دست شستن از کسوت کارگری چه خطرهایی، اخلاق و منش او را تهدید خواهد کرد. از زمانی که در دهه ٢٠ جذب اتحادیه کارگران کفاش تهران شد تا روز مرگش در در سال ١٣٨١ دست از تبلیغ برای ایجاد سندیکاهای کارگری بر نداشت. او دریافته بود که نباید دانسته هایش با او دفن شوند به همین خاطر کتاب دانستنی های سندیکایی را برای کارگران مبارز به ارمغان گذاشت و خدمتی بزرگ به جنبش سندیکایی نمود. او آموزگار بزرگ همه کوشندگان دهه چهل به بعد است.
چگونه حسین سمنانی کارگر کفاش به چنین مرتبه ای رسید؟ آیا جز این بود که در کارگاههای کفاشی انسان دوستی و دفاع از منافع کارگران را تبلیغ می کرد؟ آیا جز این بود که برای گرفتن حق کارگری صبح زود کفش و کلاه کرده و رایگان در وزارت کار از حق کارگر دفاع می نمود؟ او از زمان استراحت و حتا کارش می گذشت تا خانواده کارگری را از درد و رنج بیکاری نجات دهد و یا اینکه مریضی را به بیمارستان و یا به پزشکی که سندیکا معرفی کرده بود برساند. او به عنوان یک رهبر کارگری پذیرفته بود که از حق کارگران کارگاهی که در آن کار می کرد و یا کارگاههای دیگری که به سندیکا شکایت می بردند دفاع باید بکند. او و همه رهبران هم سال او بخشی از درآمدشان را خرج سندیکا می کردند تا سندیکا پرتوان باشد.
حسین سمنانی به خاطر همین خصایل انسانی و کارگریش مورد اعتماد کارگران بود. او دردهه چهل به همراه هیات مدیره پر افتخار کارگران کفاش توانست کارگران کفاش تهرانی را بیمه کند، هر چند که می دانست این کار از سوی کارفرمایان بی جواب گذاشته نخواهد شد. بارها کارفرمایان کفاش، سندیکا را از بیمه کردن کارگران برحذر داشته و رهبران سندیکای کفاش را تهدید کرده بودند اما این رهبران و به ویژه حسین سمنانی و جواد مهران گهر که مسوول پیگیری بیمه کردن کارگران بودند از این تهدید ها نهراسیدند و به وظیفه طبقاتی و کارگری خود عمل کرده و کارگران کفاش تهرانی را بیمه تامین اجتماعی کردند. اینها به منافع فردی و خانوادگی اشان نمی اندیشیدند بلکه برای بهبودی وضعیت کارگران کفاش چنین تلاشی را پی گرفته و با پشتیبانی سندیکا و کارگران کفاش موفق شدند. با بیمه شدن کارگران کفاش تهرانی همه سندیکاهای کارگران کفاش در سراسر ایران کارفرماهایشان را مجبور به بیمه نمودن کارگران کردند.
حسین سمنانی و جوادمهران گهر مسوول تبلیغات سندیکای کارگران کفاش را کارفرماها به مدت چندین سال به کار نگرفتند تا کینه خود را به آنها و سندیکای کارگران کفاش نشان دهند و تلاش کردند با بیکار کردن آنها کاری کنند که این دو کارگر از صنف کفاش بیرون بروند. اما آگاه نبودند که کارگران کفاش برای حمایت از رهبران بی ادعا وکوشای خود و تربیت اتحادگرایانه ای که نزد حسین سمنانی ها در سندیکا فرا گرفته بودند با حمایت از این دو، هفته ای یک روز چارپایه کارشان را به آنها داده تا بتوانند به جای این کارگران نشسته و کفش بدوزند تا اموراتشان هر چند به سختی بگذرد. اینها بزرگوارتر از آن تربیت شده بودند که به کمک های مالی سندیکا دل ببندند و کار به جای رفقایشان را به هر نوع کمکی ترجیح می دادند تا منبع درآمدی را با تلاش خود داشته باشند.
کارفرمایان نتوانستند ٢ نفر از بهترین کارگران کفاش را نادیده بگیرند و پس از قبول شکست خود در برابر اتحاد آهنین کارگران کفاش مجبور به بکارگیری آنان شدند هرچند که درجه یک بودن کار کفاشی شان نیز بی تاثیر نبود.
حسین سمنانی در پرورش کادرهای ارزنده طبقه کارگر از هر سندیکایی نقشی مهم بعد از ٢٨ مرداد داشت. هر چند زنده نماند تا جنبش نوین سندیکا خواهی را در دهه ٨٠ ببیند اما همرزمانش جای او را نگذاشتند خالی بماند.
درجه یک بودن در کار کفاشی، ایجاد اتحاد در میان کارگران کفاش و طبقه کارگر در عمل، بی ادعایی، شفافیت مالی، پیگیر بودن راه مبارزه، کسب دانش طبقاتی و انتقال آن به کارگران و شجاعت کارگری از خصایل اوست. او فرا گرفته بود و می دانست رفتارش، صحبت کردنش، رفتار با خانواده اش همه در تیررس دشمنان و حتا دوستان کارگرش است و باید آن چنان یک رویه زندگی کند که در همه حال مبلغی برای سندیکا باشد.
امروز او نیست اما عمل کارگریش در زندگی هزاران کارگر کفاش موثر و باقی مانده است.
مازیار گیلانی نژاد
٧ دیماه ١٣٩٨