بسیار شنیده ایم که برخی از رهبران کارگری مبدل به اسطوره ای در عصر خود شده اند و کارگران تا حد فدا کردن جان خود آنان را گرامی می داشتند از جمله سید محمد دهگان رییس اتحادیه مرکزی کارگران ایران در زمان رضاشاه، رضا روستا دبیرکل شورای متحده مرکزی زحمتکشان ایران از سال ١٣٢٠ تا ١٣٣٢، علی امید رهبر بی بدیل کارگران نفت در خوزستان از سال ١٣٠٨ تا ١٣٣٢، حسین سمنانی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران کفاش در دهه ٣٠ و ٤٠، آقای طبرسی دبیر نام آور سندیکای کارگران بافنده سوزنی در دهه ٥٠ و ٦٠ و …..
سید محمد دهگان درس خوانده روسیه بود و در آنجا عشق به زحمتکشان را در میان روشنفکران طبقه کارگر به خوبی فرا گرفت. او در باکو در منزل کارگران نفتگر ایرانی که در باکو برای کار آمده بودند خلق و خوی و رفتار و مشکلات کارگر ایرانی را درک کرد و در ایران این تجربه را به کار بست. دهگان بنیان گذار روزنامه “حقیقت”، ارگان اولین اتحادیه های کارگری ایران بود. او در دفتر روزنامه نمی نشست تا در مورد کارگران بنویسد و یا آنان را سازماندهی کند، بلکه به میان کارگران رفته با آنان هم صحبت شده، هم غذا می شد و برایشان از اتحاد کارگری و سازماندهی سخن می گفت. به کارگاههای پارچه بافی، چاپخانه ها، نانوایی ها، کارگاههای ساختمانی سر می زد با کارگران پیگیرانه مسایل کارگری را پیش برده و با رفتار انسانی و کارگری خود می آموخت که جز اتحاد و تشکیلات کارگری راهی برای زحمتکشان وجود ندارد. بسیاری از مواقع تهدید، توهین و حتا بازداشت و زندانی شد، اما در آرمان های کارگریش خللی وارد نیامد. نه اسم مستعار داشت و نه خانه اش را از کسی پنهان می کرد، بلکه همه خانه اش را می شناختند و این را کارگران باور کرده بودند که می توان به در خانه اش رفته از او یاد بگیرند و یا کمک حالشان حتا برای مسایل خانواده گیشان باشد. او در عمل نشان داد که میتوان به او اطمینان داشت.
سید محمد دهگان رهبر اتحادیه های کارگری از سال ١٣٠٢ تا ١٣٠٧ در زمان رضاشاهی که هیچکس جز خود را بر نمی تابید وتحمل نمی کرد و به شکنجه و قتل رهبران کارگری دست می زد، بود. او توانسته بود ٦ هزار کارگر را در اتحادیه مرکزی که متشکل از بیش از ٣٠ اتحادیه بود متحد و یکپارچه سازد. از آموزگاران تا نوکران خانه ها، از درشگه چی ها تا کارگران چاپخانه ها، از دلاک های حمام تا نسخه پیچ های داروخانه ها… او در عمل نشان داد که یک اتحادگرا و یک چپگرا به معنای واقعی کلمه است.
او زندگی سختی داشت و قلدری رضاشاه بر این سختی می افزود. کارگزاران انگلیسی و دست نشاندگانش در ایران در او کارگری سازماندهنده و فداکار دیده بودند. ناخوشی اش را درمان نکردند تا بمیرد، اما پایه های استواری که او در آموزش و سازماندهی کارگران گذاشت پس از فرار مذبوحانه رضاشاه در مهر ١٣٢٠، خود را نشان داد و به درخت تناوری تبدیل شد که در سال ١٣٢٥ شصت هزار کارگر در جشن اول ماه مه در ایران شرکت کردند.
فروتنی، عشق به آرمان های کارگری، زندگی توام با تلاش برای گذران زندگی خانواده و در همان حال بهبودی وضعیت طبقه کارگر، فرا گرفتن از کارگران و آموختن به آنان، درس هایی است که می توان از او فرا گرفت و به کار برد. او به حق یک رهبر واقعی جنبش کارگری بود. او در مهر ١٣٢٠ هنگامی که جنبش کارگری ققنوس وار سر از خاکستر بر می داشت در بیمارستانی در همدان جاودانه شد.
مازیار گیلانی نژاد
خرداد ١٣٩٨