امروز، در سرویس شایع شده فردا قراره تعدادی از کارگران را تسویه حساب کنند. اولین چیزی به ذهن هر کارگری خواهد رسید این موضوع است که آیا منهم جزو اخراجی ها هستم؟ اگر به خانه بروم به همسرم چه بگویم؟ آیا می توانم کار پیدا کنم؟ چقدر طول خواهد کشید؟ حالا کو تا فردا؟ ببینیم خدا چی می خواد.
ازخودت بیرون میایی. دوستت میگوید:« پروژه همینه دیگه. کی به کی..» راست می گوید تا حالا که همینطور بوده است! اما فکر و خیال کار خودش را می کند.
« ….خوب اون یکی متأهله و هزار مشکل و هیچی نمیگه و پکر نشسته تو سرویس. هرکس یه چیزی تو، ذهنشه و یه چیزی میگه. یکی میگه کاش تا عید کار میکردم. حداقل عید دست خالی نباشم. اون یکی خودشه تنهاس، پدرش از دنیا رفته و قراره خانواده ش و چند تا برادر و خواهر کوچکترش و مادرش رو نون بده حالا اون چیکار کنه؟؟»
وقتی موضوع اخراج مطرح می شود دیگر هرکسی خودش و شانسش است. برای آدمهای فقیر و گرفتار آنچه مطرح میشود و از اتحاد چیزی نمی داند و هی تکرار می کند و برایش عادی شده، موضوع شانس است و مرتب برای تسکین خودش می گوید« خدا روزی رسونه… »
از امروز دنبال کار می گردد. زنگ میزند، از دوستان سراغ کار میگیرد…
فکر و خیال بحث در سرویس تا محل اسکان او را به خود مشغول می کند. در محل اسکان شلوغی و گرمی همیشگی نیست. فضاعوض شده، رغبتی برای غذا خوردن نیست. حال و دل و دماغ حمام رفتن کم شده. در صف حمام هرکس با هر نظر و فکری جمله های تکراری را مرتب می گویند:«… بله پروژه بیرحمه و امنیت نداره. خدا هم روزی رسونه. یکی هم مونده خودش و شانسش. حالا هیچ راهی نیست که هم امنیت شغلی داشته باشی….»
متاسفانه در نبود سندیکاهای کارگری و نداشتن آگاهی از حقوق کارگریمان، کارفرماها هر جور که دلشان می خواهد با ما رفتار می کنند.
باید به عضویت سندیکاهای کارگری در آمد و کارگران را در این سندیکاها متحد کرد تا حقوق مان و آینده کارگری و فرزندان مان پایمان سودجویی کارفرماها نشود.
ارسلان کارگر پروژه ای