که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها – خاطره ای از رضا شهابی

رضا شهابی خیلی جوان بود و خیلی محجوب. همیشه نجیب بوده و دوست داشتنی. از اول هرچه داشته در طبق اخلاص بوده از تمامی وقت تا تمامی امکان شخصی در اختیار سندیکا و کارگران بوده. سال ۸۴ یا ۸۵  درست یادم نیست،  زمانی که منصور اسالو زندانی شده بود و کل ۱۹ نفر اعضای هیات مدیره به اضافه اعضای فعال سندیکا اخراج شده بودند شخصی بنام جرنیگان از طرف سازمان جهانی کار و بنا به خواست اتحادیه جهانی حمل ونقل  برای رسیدگی به شرایط موجود به ایران آمده بود تا با مقامات رده بالا صحبت کرده بود و خواسته بود که با نمایندگان کارگرا ن اتوبوسرانی هم صحبت کند ولی حکومتی ها او را به اشکال مختلف  پیچانده بودند. بچه های سندیکا واحد از طریق کارگران هتل استقلال، ازجرنیگان محرمانه وقت گرفته بودند 

آن شب بچه ها خانه ما جمع شدند. آقای مددی مرتب با نفراتی که درون هتل لابی کرده بودند درتماس بود تا معلوم شد وقتش رسیده. ما بایک مینی بوس رفتیم هتل استقلال. امنیتی های محافظ  جرنیگان هول شده بودند و مرتب تذکر می دادند که او نماینده سازمان ملل است و نمی شود به او نزدیک شد. بچه های واحد سر امنیتی ها را شلوغ کردند و آقای مددی خودش را به جرنیگان رسانید و جریانات را گزارش داد.  چشم جرنیگان به من افتاد. رفتم به سمتش، جوان خوش تیپ امنیتی مانع شد. جرنیگان اشاره کرد که بیاید ومن هم رفتم و اوضاع سندیکاها را خیلی مختصر گفتم. وقتی بیرون آمدیم بچه ها خیلی خوشحال بودند، با این تصور که بعد از انعکاس صدای ما در سازمان جهانی کار  اوضاع بهتر میشود. رضا شهابی رادیدم که چشمهای معصومش اشک شوق می ریخت  و یکی از بچه ها که بالا و پایین می پرید می رقصید . رنج ها دیدند و می بینیم.

حق این انسان های والا نیست که این همه سختی تحمل کنند ولی حس میکنم  از دستاوردهایی که برای کارگران واحد بدست آورده اند خوشحالند. سر بلندی و افتخاربرای همه سندیکالیست ها

 

رضا فراهانی کنگرانی