سرمایه داری معتقد است که مزد را بابت کار به کارگر پرداخت می کند و بابت ساعات کاری که برایش کار می کند به او حقش را می دهد. متاسفانه کارگر ناآگاه نیز بدین شکل به مزد نگاه می کند. ولی کارگر در واقع نه تنها نیروی کارش را به سرمایه دار می فروشد بلکه جوانی، نیرو، عمر و… به دیگر سخن زندگی خود را به فروش می رساند. در مدت زمانی هم که کار نمی کند, باید تجدید قوا کرده تا بتواند فردا در کارخانه و یا کارگاه به ادامه کار بپردازد. تا همان نیروی کارش که با استراحت و تغذیه بازیافت شده را در اختیار سرمایه دار قرار دهد.
این نیروی کار و یا زندگی کارگر در مدت زمانی در اختیار سرمایه دار قرار می گیرد و ایشان آن مدت زمان را مدیریت می کند و کارگر نیز بر طبق انضباط اعمال شده در کارخانه بکار مشغول می شود. بابت این مدت زمان سرمایه دار برای کارگر مزدی را در نظر می گیرد. اما این نیروی کار کارگر است که به کالای تولید شده ارزش می دهد وآنان را قیمتی می کند و نیز سود ایجاد می کند.
سرمایه دار از این فروش کالا، قسمتی را به کارگر بابت دستمزد پرداخت می کند، بقیه را برای خودش و هزینه هایی که داشته است تا تولیداتش صورت بگیرد برداشت می کند. در انتهای پرداختی های سرمایه دار, سود خالصی می ماند ,که نصیب سرمایه دار می شود.
پس کارگر پدید آورنده ثروت سرمایه دار است. سرمایه دار این را می داند که بدون وجود و استخدام کارگر دستگاهایش به خودی خود کار نمی کند و تولیدی انجام نمی گیرد تا به ثروتی دست پیدا کند. این کارگر است که به ماشین آلات و پول سرمایه دار ارزش می دهد و کالای تولید شده را قابل فروش کرده و سودی برای سرمایه دار ایجاد می نماید. اما در برابر، سرمایه دار به کارگر سهمی – مزدی- را پرداخت می کند که تنها بتواند رفع نیازهای ابتدایی را بکند و همیشه در حد و اندازه کارگر باقی بماند. تا که هر زمان به نیروی کار او نیاز داشت، با شرایط سرمایه دار، نیروی کارش را در اختیار سرمایه دار قرار دهد.
مزد را روابط اقتصادی تعیین می کند. واقعیت نهفته در رابطه کارگر و سرمایه دار که با مزد نشان داده می شود، استثمار کارگر از طرف سرمایه دار است. هر دستمزدی شدت رابطه استثماری بین سرمایه دار و کارگر را نشان می دهد. مزد وسیله ای است در اختیار کارفرما که استثمار و ظلم به کارگر را پنهان کند.
پنهان بودن شدت استثمار در مزد کارگر، برده وار بودن کارگر را در تامین معیشت خود نهان کرده است.
کار کارگر از دو قسمت تشکیل می شود. کار لازم و کاراضافی. کار لازم به قسمتی از کار گفته می شود که برای تامین دستمزد کارگر و استهلاک ماشین آلات و سود سرمایه گذاری و حق مدیریت کارفرما انجام می پذیرد. کاراضافی آن بخشی از کار است که استثمار در آن صورت گرفته و مستقیم به جیب کارفرما می رود بدون آنکه کاری برایش انجام داده باشد. چرا که حق مدیریت، استهلاک ماشین آلات و سود سرمایه خود را قبلن در کار لازم گرفته است.
البته در سرمایه داری عنوان می شود آزادی است. کارگر آزاد است و ملک کسی هم نیست و او می تواند هر کجا که دلش خواست برود و با هر مزدی کار کند. این دروغی است که سرمایه داری برای توجیه سلطه خود می کند تا رابطه استثمار را پنهان کند.
کارگر نیروی کار دارد و سرمایه دار وسایل تولید. کارفرما برای ثبات و امنیت سرمایه خود دولت را همراه خود کرده، که به حفظ و حراست از سرمایه اش می پردازد. کارفرما برای شدت استثمار پلیس، قاضی، و دولت را ایجاد می کند تا در مقابل نیروی کار از آنها بهره بگیرد. اینجاست که نیروی کار اگر یکه و تنها بماند باید به استثمار تن بدهد.
نیروی کار برای درهم کوفتن استثمار و رسیدن به حق انسانی خود، دست به ایجاد سندیکاهای کارگری جهت فعاليت براى بهبود شرایط کار و زندگی می زند.
نیروی کار همچنين برای تغییر نظام سرمایه داری دست به ایجاد حزب سياسى طبقه کارگر مى زند. تنها با ایجاد این سازمان هاست که طبقه کارگر به معنای واقعى آزاد خواهد شد.
بخش پژوهش و آموزش سندیکای کارگران فلزکارمکانیک ایران