پس از انتشار مقاله «انتخابات و سندیکاهای کارگری» بسیاری از دوستان موضوع «بازخوانی رای » را که یک دستاورد جنبش کارگری است ، را مورد سوال قرار دادند. به همین خاطر نوشته زیر را که یکی از این نوع بازخوانی رای هاست را نقل می کنم. مقاله «درس هایی از خردجمعی سندیکای کارگران کفاش» را که سالها پیش نگاشته ام را در این جا برای خوانند گان دوباره منتشر می کنم.
در دهه پنجاه یکی از فعالین قدیمی و از اعضای شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان (کنفدراسیون کارگری ایران قبل از کودتای 28مرداد) و از دبیران دهه چهل سندیکای کارگران کفاش بنام نجات پاره دوزهمدانی که در میان کارگران کفاش از محبوبیت خاصی برخوردار بود، کاندیدای دبیری سندیکا شد. در جلسه پیش از مجمع عمومی در شعبه بازار سندیکا، که برای معرفی کاندیداهای عضویت در هیات مدیره برگزارشده بود، نجات همدانی با انتقاد ازعملکردعباس سرابی دبیر وقت سندیکا، او را به نرمش در مقابل رژیم شاه متهم کرد.او با دادن شعارهای تند و اینکه او می تواند بهتر از دبیر فعلی، سندیکای کارگران کفاش را رهبری کند ، کاندیدای دبیری سندیکای مستقل کارگران کفاش شد. بیش از سیصد کارگر در مجمع عمومی که درمحل سندیکای کارگران خباز واقع درمیدان شاه آباد، بدلیل وسعت جا برگزارشد، شرکت کرده و آرای خود را به صندوق ریختند. نجات همدانی با رای بالایی به دبیری سندیکا انتخاب شد. انتخاب او نه از جهت دادن شعارهای تند، بلکه به دلیل سوابقی که از او ذکر می کردند اتفاق افتاد. در سندیکای کارگران کفاش اینطورمطرح بود که نجات همدانی از کسانی است که در 15/5/1325 به هنگام مسافرت لویی سایان کبیر دبیر فدراسیون سندیکاهای کارگری جهانی WFTU به ایران جهت تحقیق درباره وضع سندیکاهای ایرانی، نجات همدانی در پای پلکان هواپیما از او به نمایندگی شورای متحده استقبال کرده بود. همه کارگران قدیمی در آرزوی روزهای خوش شورای متحده بودند و آمدن کسی مانند نجات همدانی می توانست بخشی ازاین اتفاق باشد. با دبیری نجات همدانی همگان بدنبال اتفاقات جدید دررهبری سندیکای کفاش بودند. برای فعالین قدیمی و با تجربه مشخص بود که سندیکای کارگران کفاش تنها در دبیر سندیکا خلاصه نمی شود، بلکه هیات مدیره ای 11 نفره در امر پیشبرد اهداف و حل مشکلات سندیکایی وزنه ای به مراتب بالاتر از دبیر سندیکاست. پس ازچندی هیات مدیره سندیکا اطلاع یافت که آقای نجات همدانی در «سازمان آزاد مردان و آزاد زنان» حضور یافته و فعالیت می کند. در اساسنامه سندیکای مستقل کارگران کفاش عضویت اعضای هیات مدیره در گروه های سیاسی منع شده بود. هیات مدیره این موضوع را با آقای نجات همدانی درمیان گذاشت. نجات همدانی درجواب گفت: «من کی ازشما دعوت کردم بیایید، من تنها رفتم و ارتباطی هم به سندیکا ندارد. من که از طرف و یا نمایندگی سندیکا نرفتم.» قبل از برگزاری روز افتتاح کنگره آزاد مردان وآزاد زنان، افرادی به هیات مدیره اطلاع دادند که دبیر سندیکای کارگران کفاش، آقای نجات همدانی در روز افتتاح کنگره ، رییس سنی کنگره بوده و ایشان کنگره را افتتاح می کند. لذا هیات مدیره با آنکه درآخرین ساعت های روز قبل ازبرگزاری کنگره اطلاع یافته بود، با سرعت از اعضای هیات مدیره و دبیر سندیکا دعوت کرد تا در جلسه ای کهصبحفردای آن روز در ساعت 6 درمحل سندیکای کارگران کفاش تشکیل می شود، حضوریافته در مورد مشکلات کارگران کفاش صحبت کنند. این ترفندی بود برای آنکه نجات همدانی به این کنگره نرود. قراربود دراین جلسه آنقدر همدانی را سوال پیچ کنند تا ساعت کنگره را فراموش کند. ولی همدانی درآخرین لحظات، جلسه هیات مدیره را ترک کرده، دوان دوان خود را به کنگره آزاد مردان و آزاد زنان رساند. فردای آن روزعکس نجات همدانی در روزنامه کیهان چاپ شد، که درمیان هیات رییسه سنی کنگره نشسته بود. این برای سندیکای مستقل کارگران کفاش که خود را به دور از آلودگی به رژیم شاه نگه داشته بود، بدعتی سخیف شمرده می شد. چند ماهی بعد از این اتفاق مجمع عمومی فوق العاده کارگران کفاش برگزار و نجات همدانی را از دبیری سندیکا کنار گذاشت.
استدلال نجات همدانی برای عمل اشتباه آمیز خود این جمله از شاه بود:« هرکسی نمی تواند دراین کشور زندگی کند چمدان هایش رابسته از ایران برود» اومی گفت:«اگرمن درکنگره شرکت نمی کردم ،اساس سندیکا به مخاطره می افتاد. من خلاف اساسنامه رفتار کردم، اما تلاشم در نگهداری سندیکا ازیورش رژیم شاه بود»
او نیاموخته بود که رفتار رهبران سندیکایی تنها بنام آنان نوشته نخواهدشد، بلکه رفتار و کردارشان همه سندیکا را تحت تاثیر قرارخواهد داد و روند و زندگی اتحادیه ای را به خطرمی اندازد. او درک نکرد که سندیکای کارگران کفاش متکی به اعضا و فعالین و هیات مدیره ای فعال و درجهت منافع کارگران است. این ارتباط منظم رهبران سندیکایی با 15000 کارگرکفاش است که آنان را از هر خطری مصون خواهد داشت و هیچ احتیاجی به سازش با رژیم شاه و این گونه رفتارها نیست. او اعتصاب کارگران کفاش در سال 14/4/1333 یکسال پس ازکودتای آمریکایی 28 مرداد و بازداشت 600 نفرازکارگران صنف کفاش را از یاد برده بود. فراموش کرده بود، این ارتباط دایم با کارگران و آموزش صحیح و توانمندی بالای رهبری سندیکای کارگران کفاش بود که توانست، نه تنها کارگران کفاش اعتصابی را ازشکنجه گاههای رژیم نجات دهد، بلکه هیات مدیره دستگیرشده سال 1332 سندیکای کارگران کفاش را نیز از چنگ رژیم آدمکش پهلوی بدرآورد.
او با شعارهای افراطی آمد و به همکاری با رژیم شاه رسید. او به خردجمعی سندیکا و قدرت کارگران باورنداشت و فکرمی کرد یک تنه می تواند سندیکا را رهبری کند. نیاموخته بود که عصر قهرمانان منفرد به پایان رسیده است. شاید او باعث برتری لحظه ای درمجمع عمومی به دبیر وقت سندیکا شد، اما خردجمعی این اشتباه را به زودی تصحیح کرد. نجات پاره دوزهمدانی کارگر ماند و تا روزهای انقلاب به فعالیت و زندگی کارگری خود ادامه داد.
مازیارگیلانی نژاد 23/8/1387