مقدمه
پس از تشکیل جوامع سوسیالیستی که هنوز گام های اولیه را در قالب ریزی مناسبات انسانی جدید بر می داشتند، نظریات اندیشمندان علوم اجتماعی ضدسرمایه داری توانست در عرصه ی مبارزات رهایی بخش ضد استعماری و ضد امپریالیستی که پس از جنگ دوم جهانی و در سایه ی وجود اردوگاه سوسیالیستی به استقلال خود دست یافته بودند، انطباق لازم را با ویژگی های تحول این جوامع پیدا کند. بدین ترتیب بسیاری از کشورها با ساختارهای «موزاییکی» ناشی از همزیستی نهادهای وابسته به شیوه های مختلف تولید- از قبایل و هبودهای گرفته تا سرمایه داری مدرن- گام در راه رشدغیرسرمایه داری نهادند. هرچند معنای این رشد، هنوز تفوق مناسبات سوسیالیستی نبود اما به عنوان یک هدف دوردست، راهنمای عمل رهبران و کوشندگان و سازمان دهندگان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی این ملل بود. یکی از بزرگترین وظایف امپریالیسم، باز پس گیری تمامی دستاوردهای اینگونه جوامع، ظرف ربع قرن گذشته بوده است. از نظر آنان برای یک جهان پیرامونی «یکدست» و مطیع، نباید اثری از مناسبات اقتصادی-اجتماعی با سمت گیری سوسیالیستی باقی بماند به ویژه در عصر تسلط نئولیبرالیسم همه این جوامع می بایست به عنوان زائده سیستم جهانی جدید با تفوق کامل سرمایه داری مالی، تبدیل به منابع ارزان قیمت مواد خام، منابع ارزان قیمت نیروی کار و مفری برای مازاد سرمایه های مالی و بازگرداندن سود ناشی از منابع طبیعی ارزان گردند.
…بیشتر