روز معلم بر همه آموزگاران میهنم خجسته باد!

«معلمی شغل انبیاست» این شعار دولتمردانی است که در مقام عمل، معلمان و فرهنگیان را در چند دهه گذشته تا بینهایت به حاشیه رانده اند؛ هم از «منزلت» معلمان تا جایی که در توانشان بوده کاسته اند و هم «معیشت» معلمان را بازیچه سرمایه و سودپرستی قرار داده اند.

اما امروز معلم ایرانی کجا ایستاده است؟ چقدر از نیازهای شغلی اش برآورده شده و از معلم بودن برایش چه مانده است؟

اگر به فیش حقوی یک معلم رسمی نگاهی بیندازید و آن را در ذهنتان با حقوق ها و دریافتی های علنی و غیر علنی برخی «از ما بهتران» مقایسه کنید، ترسیم معادله یِ استیصال معیشتی معلمان دشوار نخواهد بود؛ اگر این فیش های حقوقی را با هزینه های سرسام آور زندگی کنار هم بگذارید، دیگر این که یک دبیر ادبیات یا تاریخ را با پراید دست دوم سر چهار راه پایتخت در حال ترمز زدن مقابل پای مسافری ببینید، نه عجیب خواهد بود و نه خارج از عرف و عادت.

دوازده اردیبهشت روزی از تقویم  شمسی، به نام معلمان است اما معلمان ایران این روزها، روزهای بسیاری را در مضیقه و تنگدستی مالی می گذرانند و البته که برخی از آنها به جرم اعتراض به همین محدودیت ها و بی عدالتی ها، همین روزها پشت میله های زندان روزگار را سپری می کنند؛ در این شرایط صحبت کردن از مطالبات صنفی معلمان کلیشه ای و تکراری است؛ صحبت کردن از حق «نان» و «معیشت»؛ از حق «ایستادن» و «مطالبه کردن»؛ صحبت از همه آنچه که باید می بود و نیست

اما جدا از همه این کلیشه ها و تکرارها، بی برو برگرد روز معلم، روز معلمانی است که آموختن را با شیوه زندگی شان درآمیخته اند؛ روز اسماعیل عبدی که به دانش آموزانش با ایستادگی و دفاع از حق، حق طلبی و ایستادگی می آموزاند؛ روز محمود بهشتی که با لبخندی فراموش نشدنی و با سری برافراخته در تاریخ جنبش حق طلبی ایران ثبت می شود, آن لحظه ای که وداع می کند و به پشت سر بر نمی گردد؛ آن لحظه ای که راهی «اوین» است.  روز «رسول بداقی» و شش سال و نیم میله های ممتد و کش دارِ زندان و دفتر شعرهای سرخ؛ روز گنگو زهی معلم بلوچ که وجودش ایثار و فداکاری بود؛ معلمی که «نان» و «سرمایه» نداشت اما آزادگی تا دلتان بخواهد در بساطش بود؛ معلمی که جان را جان پناه دانش آموزانش کرد و  رفت و به حق تا قیامت نام معلم شهید را زیور خاطره خویش ساخته است….

 

روز معلم بر همه آنها که می آموزند و می آموزانند مبارک