علی لک مبارز پیگیر حقوق کارگران!

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،

هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست،

خُرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

علی لک دبیر سندیکای کمک رانندگان شرکت واحد از زمره رهبران سندیکایی است که در دوران بعد از 28 مرداد در سندیکاهای کارگری پرورش یافته و تا آخر عمر به آرمان های کارگری خود وفادار ماندند. علی لک روستازاده ای از خمین که برای ادامه تحصیل و کار به همراه همسر و تک فرزندش به تهران آمد و در شرکت واحد استخدام شد.

دستاوردهای کارگران چگونه تحقق می یافت؟

در یکی از جلسات حضوری که در کاخ شاه برگزار شده بود. علی لک دبیر سندیکای کمک رانندگان شرکت واحد سخنرانی کرده و مشکلات رانندگان و کارگران شرکت واحد را در حضور شاه بیان کرد که مورد تشویق شدید نمایندگان کارگری حاضر در جلسه قرار گرفت. بطوریکه در زمان سخنرانی ایشان کلیه نمایندگان کارگران از صندلی برخواستند  و چند دقیقه برایش کف زدند. قبل از علی لک خود شاه سخنرانی کرده بود و فقط صف جلو که اغلب از مدیران بودند به پا خواستند و جاوید شاه گفتند .

بعد ازاتمام مراسم و در زمان پذیرایی، شاه علی لک  را به داخل یکی از اتاق های کاخ خود دعوت نمود. در آنجا از ایشان سوال کرده بود که «تو چه کردی که کارگران این قدر به تو علاقه دارند ؟»

علی لک این کمک راننده شریف پاسخ داده بود که :« من رفاه کارگران را به منافع شخصی ترجیح میدهم و صادقانه احقاق حقوق آنها را پیگیری و مشکلاتشان را برای مقامات بازگو میکنم.»

پاسخی شایسته که یک کمک راننده و نماینده واقعی کارگران به شاه داده بود.

شاه همان هنگام به هویدا دستور داد بررسی کند که اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد چه خواسته هایی دارند، و هرچه سریعتر موضوع را بررسی و به عرض ایشان برساند.

پس از چندی، نامه ای به سندیکای کارگران شرکت واحد رسید که در آن از علی لک و دیگر نمایندگان سندیکای کارگران شرکت واحد دعوت شده بود در نخست وزیری حضور پیدا کرده و مشکلات کارگران را بیان کنند. از جمله موضوع حقوق و مزایا ، امکانات بهداشتی و رفاهی  در محیط کار ، البسه و آذوقه و کمی دستمزد….

جلسه ای مشترک بین هویدا، نخست وزیر آن زمان، نیک پی  شهردار تهران، و تنی چند از نمایندگان سندیکای کارگران شرکت واحد برگزار شد.

پس از بیان مشکلات کارگران شرکت واحد که توسط نمایندگان سندیکا مطرح شد، هویدا به نیک پی گفته بود: «آقای شهردار این چیزها که ایشان خواستارش هستند حقشان هست یا خیر؟!»

نیک پی شهردار تهران گفته بود: «قربان راستش را بخواهید حقشان است.»

هویدا نخست وزیر رو به شهردار کرده و گفته بود : «مرتیکه پدر سوخته  !! اگر حقشان است پس چرا مخالفت کرده اید  …تو  قبل از اینکه فضای سبز برای شهر بسازی باید سفره کارگران را سبز کنی . حقشان است ، چرا حقشان را نمیدهی وگرنه دولت آريامهر اینقدر قدرت دارد که جلو این اعتراضات را بگیرد »

بعد هویدا به نمایندگان سندیکا گفته بود که دولت آريامهر اینقدر ثروت دارد که برای جلوگیری از ورشکستگی کارخانه فولکس واگن آلمان ، سهام آنرا خریداری کرده است و به زودی خواسته های به حق شما برآورده خواهد شد.

و همان شد که قراردادی بسته شد که سالانه دو دست کت و شلوار و مقادیری آذوقه و مسایل رفاهی دیگری برای کارگران شرکت واحد در نظر گرفته شد . این قرار داد به گونه ای سفت و سخت بود که بعد از انقلاب هنوز ادامه دارد و به یکی از دستاوردهای کارگران ایران تبدیل شده است.

پس از این گفتگو هویدا سوال دیگری از علی لک دبیر سندیکای کمک رانندگان شرکت واحد کرده بود :« شما مشکل کار را کجا می دانید؟»

علی لک گفته بود:« شما کارهای بزرگ را به آدم های کوچک می دهید  و کارهای کوچک را به آدم های بزرگ !!!!  آدم ضعیف که ذاتا ضعیف است و قادر به انجام کار بزرگ نیست. آدم بزرگ هم با سپردن کاری که فراخور توان و شخصیتش نباشد بی تردید کوتاهی خواهد کرد. مثل اینکه نگهبانی سر کوچه بن بستی را به یک تیمسار بدهیم!!!»

گویا  این گفتگو نیز تاثیر گذار در روند پیشرفت امور گردیده بود. هرچند پند یک کارگر ارزشمند سندیکایی در آن زمان شنیده نشد و آن شد که همه می دانیم.

شجاعت و حق خواهی درس هایی است که بطور مستمر در سندیکاهای کارگری به رهبران و اعضا سندیکا آموزش داده می شود.

این شجاعت ها و تلاش ها باید ماندگار شود. این یکی از خصوصیات سندیکاهای کارگری است که کارگری که از شهرستان آمده را به رهبری ممتاز بدل می کند.

البته برخوردهای به اینجا ختم نمی شد و گاه کارگران به جرم حق خواهی دستگیر نیز می شدند.

با اتمام مدت پیمان نامه دستجمعی کارگران شرکت واحد که منجر به اعتصابی موقت هم شد، یکی از کارگرانی که از نظر ساواک کارگران را تحریک می کرد علی لک عنوان شده بود لذا در اواخر خرداد 53 شب هنگام به در خانه او آمده  ….

«همگی سر سفره شام بودیم. حدودا 5 یا 6 ساله بودم .وقتی زنگ خانه زده شد. مادرم گفت برو ببین کیه در میزنه.؟! تا دررا باز کردم  شخصی بلند قد با عینک دودی به من گفت: بچه جان پدرت هست ؟! گفتم: بله.   گفت: برو صدایش کن. با عجله دویدم و گفتم بابا   بابا   دوستت کارت داره !پدر با زیرپوش سفید و شلوار راحتی منزل از سر سفره بلند شد و به درب خانه رفت. بعد از دقایقی مادرم گفت بابات دیر کرد برو صداش کن .وقتی رفتم  کسی درب منزل نبود !  و درب حیاط را هم نبسته بودند.!.. »

پس از سه روز بازداشت علی لک به خانه برگشت ، اما این پیمان نامه با فشار کارگران و سندیکای شرکت واحد، منجر به پیمان دست جمعی دوم در تیرماه 1353 شد که با حضورنمایندگان سندیکای رانندگان: ابراهیم گُروه ای، قاسم رشیدی، علی اکبر خبازها، داود ولی، نمایندگان سندیکای کمک رانندگان: علی لک، محمدقلی پور، عبدالاحد نوروزعلی، حبیب اله بیگلری، نمایندگان سندیکای بلیت فروشان: حسین امیرحسینی، یوسف میرزایی، قدرت امیدی،رجب علی امیری، نمایندگان سندیکای کارگران تعمیرگاهها: بهمن ایلقانی، مرتضا حیدری، تقی احمدی مقدم، عباس شریفی ،و در حضور نمایندگان وزارت کاربا نمایندگان شرکت واحد امضاشد.

اعتصاب کارگران اتوبوسرانی به حدی بود که رونامه ها عکس کارمندان را سوار وانت بار در حال رفتن به سرکار را منتشر کردند !!حتی روی باربند وانت بارها هم مسافر سوار شده بودند !!!

ساواک در طی این چند روز جهت شکستن اعتصاب خیلی تلاش کرد، فهمیده بودند که علی لک در بین کارگران محبوبیت دارد . چرا که حرف آنان را بخوبی انعکاس می داد. خیلی ها را به سر کار آورده بود ،هرگاه کارگری اخراج می شد برای بازگرداندن وی تلاش می کرد و  خیلی ها برای عریضه نویسی پیش او می آمدند چون دست به قلم خیلی خوبی داشت . «اگر کارگری اخراج میشد پدر فکر میکرد خودش اخراج شده ، شب و روزش رو می گذاشت برای بازگرداندن وی به کار. به نحوی که آسایش ما در خانه سلب میشد»

علی لک کارگر شرافتمندی که به آرمان های کارگری خود ایمان داشت. زمان قبل از انقلاب که کارش مبارزه با سیستم مدیریتی رژیم شاهنشاهی بود. بعد از انقلاب هم برچسب توده ای به تمامی هیات مدیره سندیکا زده شد و بخشی از اعضای هیات مدیره در سال 1360 به زندان اوین بردند. علی لک از کار بیکار شد و سالها طول کشید تا با شکایت های بسیار مستمری حداقلی را بدست بیاورد.

ولی از آنجایی که چند بار از ایشان برای حضور در نزد شاه دعوت شده بود و حتی شاه با ایشان عکس یادگاری گرفته بود ،بهر حال حضور در کاخ شاه و .. برچسب شاه دوستی برای ایشان بیکاری به ارمغان داشت .هرچند خواسته شد که به سرکار در جای دیگری منتقل شده و کار کند اما اخراج آن هم در زمان انقلابی که این همه بدان دلبسته بود، باعث شد که روحیه اش به شدت آسیب ببیند. کارگر تلاشگری که فکر می کرد با آمدن موج انقلاب حال راحتر می توان به خواسته های کارگران جامه عمل پوشاند با مدیران به ظاهر انقلابی بیکار گشته بود. او با حداقل حقوق بازنشستگی در سالهای آخر عمرش با 9 فرزند سپری کرد.

عوامل ضدکارگری و ضد سندیکایی برای تخریب دستاوردهای سندیکایی به شایعه و تخریب و ترور شخصیت کارگران و بخصوص کوشندگان کارگری می پرداختند.

« بعد از انقلاب پسر عمه بنده یک خاطره جالب تعریف کرد. زمانی که پدرم در بستر بیماری بود و هفته ای دو روز دیالیز می شد. او می گفت یک روز سوار اتوبوس شدم، دیدم راننده با دوستش که کنار دست او بلیط مسافران را جمع میکردند  داشتند در مورد پدرت صحبت می کردند. البته  راننده به نظر نمی رسد قدیمی باشد و بخوبی و از نزدیک علی لک رو بشناسد. او با صدای بلند خاص رانندگان  می گفت« :علی لک رو که می شناسی !» دوستش گفت :«آره  شنیدم فرار کرده » راننده گفت :« تا تونستن چاپیدن و بردن. سنگ روکار خونش تو نیاوران از نوع تراورتنه.» (سنگ تراورتن در آنروز ها معروف بود)« توی شمال فلان ویلا رو داشت و…الان هم فرار کرده به ونیز ایتالیا….»

پسر عمه گفت تا این مطالب رو شنیدم عصبانی و ناراحت شدم و صبر کردم تا آخر خط .وقتی مسافر ها پیاده شدند به راننده گفتم : «دوست داری یه سر به علی لک بزنیم؟» گفت:« شما ؟» پسر عمه گفته بود من خواهر زاده علی لک هستم. راننده به تته پته افتاده بود و کلی عذر خواهی کرده و گفته بود به خدا من هم فقط آن چیزا رو شنیده بودم و قصد بدی نداشتم !پسر عمه ام گفته بود اولا ایشان فقط یک منزل با وام بانکی دارند که در نیاوران نیست و در سه راه سلیمانیه واقع شده ،ویلایی هم در شمال نداره و به جایی فرار نکرده ،الان هم در بستر بیماریه در همان منزل اگر دوست داری برویم عیادتش!»

علی لک از جمله کارگران پاک دستی بود که حتا اگر با شاه هم عکس انداختند اما از موقعیت خود سو استفاده نکرده و با حقوق کارگری بسر برده و انسان دوستی و زندگی کارگری با شرافت را انتخاب کرده بودند.

وقتی ایشان فوت کرد . همان خانه ای که در خیابان سلیمانیه با وام بانکی ساخته بود، اقساطش را فرزندانش تسویه کردند.

این نمونه ای از پرورش یافته گان سندیکاهای کارگری است.همه رهبران سندیکایی که با اندیشه های کارگری پرورش پیدا کردند همین گونه زندگی می کنند. اگر آموزش های سندیکایی با خون و جسمت آجین شده باشد به آرمان هایت وفادار خواهی ماند. چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب افرادی که ظرفیت نداشتند با همین یکی دو عکس رفتند و همکار ساواک شدند، و یا در مجامع کارگری و مجلس به دنبال لفت و لیس خود هستند.

AliLak2

AliLak3

AliLak4

علی لک از نمایندگان سندیکای کمک رانندگان شرکت واحد سمت چپ و سمت راست اقای حبیب بیگلری نماینده دیگری از کمک رانندگان سندیکای شرکت واحد

AliLak5

 

29/10/ 1353 روزنامه کیهان